کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معدلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معدلة
لغتنامه دهخدا
معدلة. [ م َ دِ ل َ / م َ دَ ل َ ] (ع مص ) داد دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) داد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). داد و عدل . (ناظم الاطباء). و رجوع به معدلت شود.
-
واژههای مشابه
-
خاصه ٔ معدله
لغتنامه دهخدا
خاصه ٔ معدله . [ خاص ْ ص َ / ص ِ ی ِ م ُ ع َدْ دِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بعد ستاره به فلک تدویر از ذروه ٔ مرئی و فضله ٔ میان هر دو خاصه . (کتاب التفهیم ص 125).
-
واژههای همآوا
-
معدلت
واژگان مترادف و متضاد
داد، دادگری، دادگستری، عدالت، عدل، منصفت ≠ مظلمه، بیداد
-
معدلت
فرهنگ فارسی معین
(مَ دِ یا دَ لَ) [ ع . معدلة ] 1 - (اِ مص .) دادگری ، دادگستری . 2 - (اِ.) عدل ، داد.
-
معدلت
لغتنامه دهخدا
معدلت . [ م َ دِ ل َ / م َ دَ ل َ ] (ع اِ) عدل و داد. (غیاث ). داد و دادرسی و عدالت . (ناظم الاطباء) : و آنچه به حکم معدلت و راستی واجب آمدی ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100). چه در احکام سیاست و شرایطانصاف و معدلت بی ایضاح بینت و الزام حجت جایز نیست عز...
-
معدلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معدَلة] [قدیمی] ma'de(a)lat ۱. عدلوداد کردن.۲. دادگری.
-
جستوجو در متن
-
معدلت
فرهنگ فارسی معین
(مَ دِ یا دَ لَ) [ ع . معدلة ] 1 - (اِ مص .) دادگری ، دادگستری . 2 - (اِ.) عدل ، داد.
-
اصابع جرمی
لغتنامه دهخدا
اصابع جرمی . [ اَ ب ِ ع ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول هیأت قدیم یعنی اصابعی که به معدله مقید گردند. (ازکشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به اصابع و ظل شود.
-
اصابع
لغتنامه دهخدا
اصابع. [ اَ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ اصبع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). انگشتان . (غیاث ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). انگشتها. (مؤید الفضلاء). انگشتهای دست و پا. (فرهنگ نظام ). || فلان مُغِل ﱡالاصابع؛ کنایه از خائن است . (قطر المحیط) (اقرب ...
-
معدلت
لغتنامه دهخدا
معدلت . [ م َ دِ ل َ / م َ دَ ل َ ] (ع اِ) عدل و داد. (غیاث ). داد و دادرسی و عدالت . (ناظم الاطباء) : و آنچه به حکم معدلت و راستی واجب آمدی ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100). چه در احکام سیاست و شرایطانصاف و معدلت بی ایضاح بینت و الزام حجت جایز نیست عز...
-
نقصان
لغتنامه دهخدا
نقصان . [ ن ُ ] (ع مص ) کم کردن در بهره . نقص . (از منتهی الارب ). || کم شدن . (از منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (تاج المصادر بیهقی ). کاسته شدن . (مجمل اللغة). نقص . رجوع به نقص شود. || (اِمص ، اِ) کمی . (منتهی الارب ). عیب . منقصت . ک...
-
مقامات
لغتنامه دهخدا
مقامات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَقامة. (ناظم الاطباء). رجوع به مقامة شود. || کنایه از مراتب و قواعد. (غیاث ) (آنندراج ). مراتب . (ناظم الاطباء) : عرض مخدوم در مقامات ترسل محفوظ دارد. (چهارمقاله ). || منازل . مراحل : لاشک سرگردان در بادیه ٔ فراق می پوید ...