کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معجون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معجون
/ma'jun/
معنی
۱. مخلوطی از چند دارو که با هم آمیخته باشند.
۲. (صفت) سرشته؛ آمیختهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آمیخته، سرشته
۲. مخلوطی از چند ماده یا دارو، دارویتقویتی
دیکشنری
intermixture, admixture, concoction, conglomeration, mishmash, mix, potion, ragbag
-
جستوجوی دقیق
-
معجون
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمیخته، سرشته ۲. مخلوطی از چند ماده یا دارو، دارویتقویتی
-
معجون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) سرشته شده ، خمیر کرده شده . ج . معاجین .
-
معجون
لغتنامه دهخدا
معجون . [ م َ ] (ع ص ، اِ)خمیر و سرشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سرشته شده و خمیرکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). عجین . درآمیخته . سرشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون مشتری است زردگلش لیکن این مشتری به عنبر معجون است . ناصرخسرو.خاک است مش...
-
معجون
دیکشنری عربی به فارسی
خمير , چسب , سريش , گل يا خمير , نوعي شيريني , چسباندن , چسب زدن به , خمير زدن
-
معجون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معاجین] ma'jun ۱. مخلوطی از چند دارو که با هم آمیخته باشند.۲. (صفت) سرشته؛ آمیختهشده.
-
واژههای مشابه
-
معجون کش
لغتنامه دهخدا
معجون کش . [ م َ ک َ / ک ِ] (اِ مرکب ) چیزی باشد از آهن یا نقره که بدان معجون از حقه کشند. (آنندراج ) (بهار عجم ). آلتی که بدان معجون را از حقه برآرند. (ناظم الاطباء) : همچو معجون کش هنرور با سپهر حقه بازمی زند سر کله ها کز وی بهی خندان شود.محسن تأث...
-
معجون الاسنان
دیکشنری عربی به فارسی
خمير دندان
-
معجون افلاطون
لهجه و گویش تهرانی
سینی حلبی آبنباتهای نرم رنگین،در خانه های هم مرکز ،بچه ها با پرداخت ده شاهی میخ سر پهنی درآن فرو برده تا آبنبات به آن بچسبد،بیرون کشیده میلیسیدند.
-
جستوجو در متن
-
معاجین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ معجون] [قدیمی] ma'ājin = معجون
-
گل یا خمیر
دیکشنری فارسی به عربی
معجون
-
نوعی شیرینی
دیکشنری فارسی به عربی
معجون
-
چسب زدن به
دیکشنری فارسی به عربی
معجون
-
خمیر زدن
دیکشنری فارسی به عربی
معجون