کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معجم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معجم
/mo'jam/
معنی
۱. کتاب لغت.
۲. (صفت) نقطهدار (حرف).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. فرهنگ، قاموس، کتاب لغت، واژهنامه
۲. حرف نقطهدار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معجم
واژگان مترادف و متضاد
۱. فرهنگ، قاموس، کتاب لغت، واژهنامه ۲. حرف نقطهدار
-
معجم
فرهنگ فارسی معین
(مُ جَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - حرف نقطه دار. 2 - کتاب لغت . 3 - رفع اتهام شده . 4 - مرتب به ترتیب حروف تهجی .
-
معجم
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ جَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - کلمه ای عربی که با تغییر و تصرفی در زبانی دیگر به کار رفته . 2 - به فارسی درآورده ، به پارسی گردانیده .
-
معجم
لغتنامه دهخدا
معجم . [ م َ ج َ ] (ع ص ) مرد نادرالوجود عزیزالنفس و صلب المعجم نیز چنین است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
معجم
لغتنامه دهخدا
معجم . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) منقوط. بانقطه . نقطه نهاده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حروف نقطه دار. وصاحب دقایق الانشاء نوشته که معجم حروف منقوطه را از آن جهت نامند که اعجام در لغت به معنی ازاله ٔ اشتباه است چون به نقطه رفع اشتباه می شود لهذا حروف منق...
-
معجم
لغتنامه دهخدا
معجم . [ م ُ ع َج ْ ج َ ] (ع ص ) لفظی که عجم از کلام عرب به کلام خود نقل کرده باشند به اندک تغییری ، اصلی بود یا معرب یا مولد. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1046). لغتی عربی که در زبان غیر عرب نیز استعمال شده و در آن زبان نیز شایعالاستعمال باشد مانند س...
-
معجم
دیکشنری عربی به فارسی
لغت نامه , قاموس
-
معجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mo'jam ۱. کتاب لغت.۲. (صفت) نقطهدار (حرف).
-
واژههای مشابه
-
حرف معجم
لغتنامه دهخدا
حرف معجم . [ ح َ ف ِ م ُ ج َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف نقطه دار. در مقابل حرف مهمل بی نقطه : ب پ ت ث ج چ خ ذ ز ژ ش ض ظ غ ف ق ن ی .
-
حروف معجم
لغتنامه دهخدا
حروف معجم . [ح ُ ف ِ م ُ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف معجم شود. || گاهی حروف معجم به حروف الفباء گفته میشود اعم از معجم و مهمل : آن کتاب مرتب به حروف معجم است ؛ یعنی بترتیب الفباء منظم شده است . ابن خلکان در احوال قالی (متوفی 356 هَ . ق ...
-
جستوجو در متن
-
لغت نامه
دیکشنری فارسی به عربی
معجم
-
رماع
لغتنامه دهخدا
رماع . [ رُ ] (اِخ ) موضعی است . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
-
خبر
لغتنامه دهخدا
خبر. [ خ َ ] (ع مص ) شیار کردن زمین برای زراعت . (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط). || امتحان کردن . آزمودن . (از معجم الوسیط). آگاهی به چیزی یافتن . (معجم الوسیط) (منتهی الارب ). || خبر کسی را راست یافتن . || طعام را چرب کردن . (از معجم الوسیط).