کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معتن
لغتنامه دهخدا
معتن . [ م ُ ت ِ ] (ع ص ) سخت تقاضاکننده بر قرض دار. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتان شود.
-
واژههای همآوا
-
معطن
فرهنگ فارسی معین
(مَ طِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خوابگاه شتر. 2 - آغل گوسفند نزدیک آب ؛ ج . معاطن .
-
ماتن
لغتنامه دهخدا
ماتن . [ ت ِ ] (ع ص ) نویسنده ٔ متن . مقابل شارح و محشی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسم فاعل و در اصطلاح مؤلفین : واضعالاصل . یقال «الشارح خطاء الماتن ». (اقرب الموارد).
-
معطن
لغتنامه دهخدا
معطن . [ م َ طِ ] (ع اِ) خفتن جای اشتر بر کنار آب . ج ، معاطن . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). خوابگاه شتران و آغل گوسپندان نزدیک آب . ج ، معاطن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مَبرَک . مُناخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
حسدای
لغتنامه دهخدا
حسدای . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اسحاق . یکی از مشاهیر علمای یهود اندلس در دوره ٔ ملوک امویست . وی طبیب الناصرلدین اﷲ حکم بن عبدالرحمان خلیفه ٔ اموی بود. و بواسطه ٔ قدر و اعتباری که نزد حَکَم خلیفه داشت عده ٔ بسیاری کتب عبری از بغداد جلب کرد و با آن کتب دی...