کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معتمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
وابسته (به یکدیگر)
دیکشنری فارسی به عربی
معتمد
-
متکی یا موکول بیکدیگر
دیکشنری فارسی به عربی
معتمد
-
مراقب و امین
فرهنگ گنجواژه
معتمد.
-
موثوق
واژگان مترادف و متضاد
مطمئن، معتمد، موثق
-
پشتگرم
واژگان مترادف و متضاد
متکی، مستظهر، معتمد
-
رابین
واژهنامه آزاد
مشاور-معتمد- در ایران باستان
-
رابین
واژهنامه آزاد
مشاور و معتمد؛ نامی کردی.
-
امین
واژگان مترادف و متضاد
استوار، امانتدار، ثقه، درستکار، درست، درستکردار، صالح، موتمن، معتمد، معتمد، موثق
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) معتمد مکنی به ابوالعباس . پانزدهمین خلیفه ٔ عباسی . رجوع به معتمد شود.
-
جدير بالثقة
دیکشنری عربی به فارسی
قابل اعتماد , معتمد , موثق , درست , امين
-
رابین
واژهنامه آزاد
به معنای مشاور و معتمد _نامی کردی است
-
متکی
واژگان مترادف و متضاد
۱. دلگرم، مستظهر، معتمد، پشتگرم ۲. تکیهزده
-
واثق
واژگان مترادف و متضاد
پایدار، ثابت، محکم، مطمئن، معتمد، ≠ نامطمئن
-
موثوق
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) [ ع . ] (اِمف .) مورد اطمینان ، معتمد، موثق .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به معتمد شود.