کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معترک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معترک
/mo'tarak/
معنی
رزمگاه؛ میدان جنگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معترک
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رِ) [ ع . ] (اِ.)میدان جنگ ، معرکه .
-
معترک
لغتنامه دهخدا
معترک . [ م ُ ت َ رَ ] (ع اِ) حربگاه . (مهذب الاسماء). جنگ گاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رزمگاه و میدان جنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معترک
لغتنامه دهخدا
معترک . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) انبوهی کننده در جنگ گاه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتراک شود.
-
معترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mo'tarak رزمگاه؛ میدان جنگ.
-
واژههای همآوا
-
ماترک
واژگان مترادف و متضاد
ترکه، مردهریگ، میراث
-
ماترک
فرهنگ واژههای سره
وامانده
-
ماترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (حقوق) mātarak اموالی که از مرده باقی مانده باشد؛ ارث.
-
ماترک
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ) [ ع . ] (اِ.) میراث ، آنچه که از شخص مرده به جا می ماند
-
ماترک
لغتنامه دهخدا
ماترک . [ ت َ رَ ] (ع اِ مرکب ) برجای مانده . آنچه مرده بجای ماند. ترکه .مرده ریگ . میراث . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مرده ریگ و میراث و ماترک در ردیف خود شود.
-
مَا تَرَکَ
فرهنگ واژگان قرآن
وا نمي گذاشت - رها نمي كرد
-
ماترک
واژهنامه آزاد
مُردَری. نماند و جهان مُردَری ماند ازوی/ شد آن رنج و آسانی و رنگ و بوی (فردوسی).
-
جستوجو در متن
-
جنگ گاه
لغتنامه دهخدا
جنگ گاه . [ ج َ ] (اِ مرکب ) میدان جنگ . عرصه . معرکه .معترک . جنگاه . (ناظم الاطباء) : پیغمبر از جای خود [ مدینه ] تا جنگ گاه [ ذی قار ] بدید. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). و دیگر روز بر مدار قلعه بر سبیل نظاره و مطالعه ٔ جنگ گاهها طواف میکرد. (رشیدی...
-
حربگاه
لغتنامه دهخدا
حربگاه . [ ح َ ] (اِ مرکب ) حرب جای . معرکة. میدان جنگ . مأزم . مأزق . (منتهی الارب ). معترک . (محمودبن عمر ربنجنی ). ملحمة. حربگه . رجوع به حرب جای شود : به حربگاهی کو تیغ برکشد ز نیام به صیدگاهی کو تیر برنهد به کمان . فرخی .پیش خردمند در این حربگ...