کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معترف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معترف
/mo'taref/
معنی
اعترافکننده؛ اقرارکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خستو، قایل، مقر، اعترافکننده، اقرارکننده، مذعن
برابر فارسی
خستو
دیکشنری
confessor, professed, self-confessed
-
جستوجوی دقیق
-
معترف
واژگان مترادف و متضاد
خستو، قایل، مقر، اعترافکننده، اقرارکننده، مذعن
-
معترف
فرهنگ واژههای سره
خستو
-
معترف
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رِ) [ ع . ] (اِفا.) اقرارکننده ، اعتراف کننده .
-
معترف
لغتنامه دهخدا
معترف . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) مرد مقر به گناه خود. (آنندراج ). آن که اعتراف می کند و اقرار می نماید نادانی و گناه خویش را. (ناظم الاطباء). || اقرارکننده . (غیاث ) (آنندراج ). خستو. مقر. مُذعِن . اعتراف کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و حال آنکه...
-
معترف
دیکشنری عربی به فارسی
تصديق شده
-
معترف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'taref اعترافکننده؛ اقرارکننده.
-
واژههای مشابه
-
معترف شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعتراف کردن، اقرار کردن، خستو شدن ۲. اذعان کردن
-
رباح بن معترف
لغتنامه دهخدا
رباح بن معترف . [ رَح ِ ن ِ م ُ ت َ رِ ] (اِخ ) قرشی قهری . از صحابه ٔ حضرت رسول بود و در روز فتح مکه اسلام آورد. وی در تجارت شریک عبدالرحمان بن عوف که از عشره ٔ مبشره بشمار است ، بود. (از قاموس الاعلام ترکی ) (از الاصابة ج 1 قسم 1).
-
جستوجو در متن
-
تصدیق شده
دیکشنری فارسی به عربی
معترف
-
confessing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعتراف، معترف
-
declaring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعلام کرد، معترف
-
مقر آمدن
واژگان مترادف و متضاد
اعتراف کردن، اقرار کردن، معترف شدن ≠ انکار کردن
-
مقر
واژگان مترادف و متضاد
خستو، قایل، معترف، اقرارکننده ≠ منکر