کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معترض علیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معترض علیه
/mo'tarezon'ala(e)yh/
معنی
واخوانده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معترض علیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: معترضٌعلَیه] (حقوق) mo'tarezon'ala(e)yh واخوانده.
-
واژههای مشابه
-
معترض شدن
واژگان مترادف و متضاد
اعتراض کردن، ایراد گرفتن، خرده گرفتن، انتقاد کردن، واخواهی کردن
-
معترض عنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (حقوق) mo'tarezon'anh واخواسته.
-
معترض شد به
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَجَّ بِشَأْنِ ، اِحْتَجَّ ضِدَّ
-
جستوجو در متن
-
واخوانده
لغتنامه دهخدا
واخوانده .[ خوا / خا دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کسی که به او اعتراض شده (در اصطلاح بانکی ). معترض علیه . (واژه های نو فرهنگستان ). در مقابل واخواه . رجوع به واخواست شود.
-
اعتراض طاری
لغتنامه دهخدا
اعتراض طاری . [ اِ ت ِ ض ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اصطلاح حقوقی است و آن اعتراض یکی از دو طرف (دعوا) است بحکم یا قراری که سابقاً در یک دادگاه صادر شده و در اثناء دادرسی طرف دیگر برای اثبات مدعای خود آن حکم یا قرار را ابراز نموده و این اعتراض بدون ا...
-
اعتراض اصلی
لغتنامه دهخدا
اعتراض اصلی . [ اِ ت ِ ض ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل اعتراض عارضی و اعتراض طاری ؛ اعتراض که مستقیم وبدون واسطه انجام گیرد. اعتراضی که به اصالت و بذات روی دهد. و در اصطلاح حقوقی ، عبارت است از اعتراضی که شخص ثالث برای ممانعت از اخلالی که حکم ...
-
اعتراض شخص ثالث
لغتنامه دهخدا
اعتراض شخص ثالث . [ اِ ت ِ ض ِ ش َ ص ِ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصطلاح حقوقی است و آن عبارت است از اعتراضی که شخصی غیر از دو طرف دعوا بحکم صادرشده میکند بمنظور ممانعت از اخلالی که حکم مزبور بحقوق او وارد می سازد، در ضمن دادخواست بدادگاه صادرکنن...
-
عرضة
لغتنامه دهخدا
عرضة. [ ع ُ ض َ ] (ع اِ) آهنگ . || قوت . (منتهی الارب ). || همت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بندی است در کشتی گیری گویند: له عرضة یصرع بها الناس ؛ بندی بلد است که مردم را بر زمین میزند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). حیله ای است در مصارع...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمدبن حسین بن یحیی بن سعیدبن بشر ابوالفضل ملقب ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه ٔ برمکی ندیم فاضل و صاحب فنون و اخبار و نجوم و نوادر بود و ابونصربن المرز...
-
صادق
لغتنامه دهخدا
صادق . [ دِ ] (اِخ ) (امام ...) جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی (ع ). ابن خلکان گوید: وی بر مذهب امامیه یکی از ائمه ٔ اثناعشر است . از سادات اهل بیت بود و بخاطر صدق گفتار به صادق ملقب گشت . فضل او مشهورتر از آن است که گفته آید و او را گفتاری است در ...
-
حجاب
لغتنامه دهخدا
حجاب . [ ح ِ ] (ع مص ) در پرده کردن . حجب . || بازداشتن از درآمدن . (منتهی الارب ). بازداشتن . (دهار) (زوزنی ). || روگیری . عفاف . حیا. شرم کردن : مرا بعرض تمنا حجاب نگذاردو گر خموش شوم اضطراب نگذارد. شجاعی کاشی .اگر حجاب کنی از خدا فرشته شوی چنین که...