کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معتبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معتبر
/mo'tabar/
معنی
۱. بااعتبار؛ امین؛ محل اعتماد.
۲. [قدیمی] عبرتگرفته.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ارزشمند، مهم
۲. آبرومند، امین، باآبرو، بااعتبار، باحیثیت
۳. گرانمایه، معتمد
۴. مستند، موثق
۵. عبرتگرفته ≠ غیرمعتبر
برابر فارسی
ارزشمند، به نام
دیکشنری
authentic, authorized, effectual, faithful, genuine, magisterial, reliable, reputable, standard, standing, valid, well-established
-
جستوجوی دقیق
-
معتبر
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارزشمند، مهم ۲. آبرومند، امین، باآبرو، بااعتبار، باحیثیت ۳. گرانمایه، معتمد ۴. مستند، موثق ۵. عبرتگرفته ≠ غیرمعتبر
-
معتبر
فرهنگ واژههای سره
ارزشمند، به نام
-
معتبر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ بَ) [ ع . ] (ص .) دارای اعتبار، مورد اعتماد.
-
معتبر
لغتنامه دهخدا
معتبر. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ) محترم و باآبرو و باحرمت و عزت و بزرگوار و نیک نام . ج ، معتبرین . (ناظم الاطباء). ارجمند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فقها و معتبران را بخواند و سوگندان بر زبان راند که جز ضیعتی که به گوزگانان دارد... هیچ چیزی ندارد. (...
-
معتبر
لغتنامه دهخدا
معتبر. [ م ُ ت َ ب ِ ](ع ص ) پندگیرنده . اعتبارگیرنده . عبرت گیرنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || به شگفت آمده . || قیاس کننده به یکدیگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ). و رجوع به اعتبار شود.
-
معتبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'tabar ۱. بااعتبار؛ امین؛ محل اعتماد.۲. [قدیمی] عبرتگرفته.
-
معتبر
دیکشنری فارسی به عربی
اصيل , جيد , صحيح , مسوول , منيع , موثوق , موثوق به
-
واژههای مشابه
-
معتبر ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
فوض
-
معتبر شناختن
دیکشنری فارسی به عربی
فوض
-
نویسنده ء معتبر
دیکشنری فارسی به عربی
سلطة
-
جستوجو در متن
-
validates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معتبر است، معتبر ساختن، قانونی کردن، قانونی شناختن، تنفیذ کردن
-
credibly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معتبر
-
attollent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معتبر