کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاویة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن ابی سفیان صحربن حرب بن امیه ٔ قرشی اموی (20 قبل از هجرت 60 هَ . ق .) نخستین خلیفه ازامویان و یکی از دهات عرب است . در مکه متولد شد. درروز فتح مکه (8 هَ . ق .) اسلام آورد و در عداد کاتبان رسول اکرم در آمد و چون ابوبکر به...
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن اسحاق انصاری (متوفی به سال 122 هَ . ق .) مردی شجاع و از اشراف قوم خود بود. در کوفه سکنی داشت و هنگامی که زیدبن علی بر بنی مروان خروج کرد وی را یاری کرد و به همراه او در جنگی سخت کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1051). و ر...
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن خدیج بن جفنةبن قنبرسکونی کندی از صحابه ٔ حضرت رسول و والی مصر بود. معاویةبن ابی سفیان فرماندهی سپاهی را که به سوی مصر روانه بود به وی سپرد و نیز چندین بار عهده دار فرماندهی جنگ مغرب شد. او را در افریقا آثاری است از آن ج...
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن صالح بن جدیر حضرمی حمصی (متوفی به سال 172هَ .ق .) از مشهورترین رجال حدیث است . اصل وی از حضرموت بود و در حمص نشأت یافت و به سال 127 هَ . ق . از راه مصر به اندلس رفت و در آنجا به امر قضا منصوب شد و در همانجا درگذشت . (ا...
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن جعفرالطیار، گویند معاویةبن ابی سفیان هزار هزار درهم به عبداﷲبن جعفر داد تا او نام پسر خود را معاویه نهاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن عمربن ابی عقرب مکنی به ابونوفل دؤلی از فقها و علمای نحو است و عمروبن علاء و شعبةبن حجاج از شاگردان او هستند. (از معجم الادباء ج 7 ص 164).
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن قرةالبصری مکنی به ابوایاس تابعی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به صفةالصفا، ج 3 ص 179 و 180 شود.
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن مالک بن اوس از ازد و از قحطان است . جد جاهلی است و جریربن عوف صحابی از نسل اوست . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053).
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن هشام بن عبدالملک بن مروان (متوفی به سال 119 هَ . ق .) جد امرای اندلس از بنی امیه است . وی در زمان پدر درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053).
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن یزیدبن معاویةبن ابی سفیان مکنی به ابولیلی و معروف به معاویه ٔ ثانی سومین خلیفه از خلفای بنی امیه (متوفی به سال 64 هَ . ق .). وی پس از یزید به خلافت رسید اما خود را شایسته ٔ خلافت ندانست و کناره گیری کرد و به قولی چهل رو...
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) رجوع به ابوعبیداﷲ معاویةبن عبیداﷲبن یسار شود.
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ](ع اِ) سگ ماده ٔ آزمند گشن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). ماده سگ . (از اقرب الموارد). || بچه ٔ روباه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ابومعاویة، یوز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اق...
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ] (اِخ ) ابن عمارالدهنی از مشایخ شیعه و راوی فقه از ائمه . (ابن الندیم ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [م ُ ی َ ] (اِخ ) رجوع به ابومهلب معاویةبن عمر شود.