کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاونت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معاونت
/mo'āvenat/
معنی
به یکدیگر کمک کردن؛ یاری کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. نیابت
۲. مددکاری، یاری، کمک
۳. همدستی، شرکت
فعل
بن گذشته: معاونت کرد
بن حال: معاونت کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاونت
واژگان مترادف و متضاد
۱. نیابت ۲. مددکاری، یاری، کمک ۳. همدستی، شرکت
-
معاونت
لغتنامه دهخدا
معاونت . [ م ُ وَ / وِ ن َ ] (از ع ، اِمص ) دستگیری و مددگاری و یاوری . (ناظم الاطباء). یاری . یاریگری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مرغان به معاونت ... او قویدل گشتند. (کلیله و دمنه ).در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و به معاونت و مظاهرت محتاج نگشت ....
-
معاونت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معاوَنَة] mo'āvenat به یکدیگر کمک کردن؛ یاری کردن.
-
واژههای مشابه
-
معاونت کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. شرکت کردن، همدستی کردن ۲. کمک کردن، یاری کردن
-
معاونت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اشعر بالارتياح
-
معاونت کردن(درجرم)
دیکشنری فارسی به عربی
حرض
-
نصرت و معاونت
فرهنگ گنجواژه
یاری.
-
واژههای همآوا
-
معاونة
لغتنامه دهخدا
معاونة. [ م ُ وَ ن َ ] (ع مص ) با کسی یاری کردن . (المصادر زوزنی ). همدیگر را یاری کردن و یاری دادن . عِوان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مرافدت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مرافَدة] [قدیمی] morāfedat یکدیگر را یاری دادن؛ معاونت کردن.
-
دستیاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] dastyāri کمک؛ امداد؛ معاونت.
-
نیابت
واژگان مترادف و متضاد
جانشینی، قائممقامی، معاونت، نایبی، وکالت
-
adjutancies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
adjutancies، معاونت، یاری، اجودانی، معینی