کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معاهد
/ma'āhed/
معنی
= معهد
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاهد
فرهنگ فارسی معین
(مُ هِ) [ ع . ] (اِفا.) هم عهد، هم پیمان .
-
معاهد
لغتنامه دهخدا
معاهد. [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مَعهَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معهد به معنی منزلی که همیشه به وی بازگردند از هر کجا که رفته باشند. (آنندراج ). و رجوع به معهد شود. || محضرهای مردمان . (از ناظم الاطباء). مجالس . انجمنها : گفت م...
-
معاهد
لغتنامه دهخدا
معاهد. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) هم عهد و هم پیمان و هم شرط و هم سوگند. (ناظم الاطباء). آن که با تو پیمان بسته باشد. کسی که با دیگری عهدی بسته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || گزیدگر یعنی ذِمّی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گزیدگرو باج گزار و ذمی و اهل ذمه ...
-
معاهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ معهد] [قدیمی] ma'āhed = معهد
-
معاهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mo'āhed همعهد؛ همپیمان؛ همسوگند.
-
جستوجو در متن
-
معهد
فرهنگ فارسی معین
(مَ هَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - محل بازگشت . 2 - محضر مردمان . ج . معاهد.
-
مواثق
لغتنامه دهخدا
مواثق . [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) هم وثاق و متحد. (ناظم الاطباء). معاهد. (از اقرب الموارد). رجوع به مواثقة شود.
-
عهدی
لغتنامه دهخدا
عهدی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عهد. رجوع به عهد شود. || کافری که با مسلمانان پیمان دارد. برخلاف حربی . (یادداشت مرحوم دهخدا). معاهد. مسالم .
-
متعاقد
لغتنامه دهخدا
متعاقد. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) همدیگر عهد و پیمان نماینده . (آنندراج ). معاهد و هم عهد و هم پیمان و هم شرط. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعاقد شود.
-
معاقد
لغتنامه دهخدا
معاقد. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) عهد و پیمان نماینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عهدو پیمان نماینده . معاهد. (ناظم الاطباء). آن که با دیگری عهد بسته دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
حربی
لغتنامه دهخدا
حربی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حَرْب . جنگی . || مقابل ذِمّی . یکی از کافرانی که با مسلمانان عهد و پیمان ندارند. خلاف عهدی ، مسالم ، معاهد، ذمی . کافر که با مسلمین در سلم نیست . کافری که در دارالحرب زندگی کند.
-
عهید
لغتنامه دهخدا
عهید. [ ع َ ] (ع ص ) هم پیمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هم عهد و هم پیمان . (ناظم الاطباء). مُعاهِد. مُعاهَد. (اقرب الموارد). || هم روزگار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). هم روزگار و هم عصر. (ناظم الاطباء). || گزیدگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گزیت گ...
-
مستأمن
لغتنامه دهخدا
مستأمن . [ م ُ ت َءْ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استئمان . اعتمادکننده . (منتهی الارب ). || امین یابنده . (منتهی الارب ). امین به شمارآرنده کسی را. (اقرب الموارد). || زنهارخواهنده . (منتهی الارب ). امان خواهنده . (اقرب الموارد). زنهارخواه . زینها...
-
مسالم
لغتنامه دهخدا
مسالم . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مسالمة. صلح کننده و آشتی کننده با کسی . رجوع به مسالمة و مسالمت شود. || معاهد. عهدی . کافری که با مسلمانان پیمان دارد. آن کافر که قوم او با مسلمانان عهد دارند. خلاف حربی . (یادداشت مرحوم دهخدا).