کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاملگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاملگی
لغتنامه دهخدا
معاملگی . [ م ُ م ِ ل َ / ل ِ ] (حامص ) منسوب به معامله . (ناظم الاطباء).- بدمعاملگی کردن ؛ بد رفتاری نمودن در معامله و داد و ستد. (ناظم الاطباء). خلاف خوش معاملگی .- خوش معاملگی کردن ؛ یعنی خوشرفتاری در معامله و داد و ستد. (ناظم الاطباء). به قول و...
-
واژههای مشابه
-
خوش معاملگی
لغتنامه دهخدا
خوش معاملگی . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ م َ / م ِ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) داد و ستد بطور راستی و صداقت و بدون تقلب . (ناظم الاطباء). پاکی در معامله . خوش سودائی . خوش حسابی .
-
خوش معاملگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] [عامیانه] xošmo'āmelegi خوشمعامله بودن.
-
جستوجو در متن
-
خوش حسابی
لغتنامه دهخدا
خوش حسابی .[ خوَش ْ / خُش ْ ح ِ ] (حامص مرکب ) خوش معاملگی . مقابل بدحسابی . || خوش پرداختی . مقابل بدبدهی .
-
حسن معامله
لغتنامه دهخدا
حسن معامله . [ ح ُ ن ِ م ُ م َ / م ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوش معاملگی . رجوع به ترکیبات حسن شود.
-
خوش سودائی
لغتنامه دهخدا
خوش سودائی . [ خوَش ْ / خُش ْ س َ / سُو ] (حامص مرکب ) خوش معاملگی . خوش حسابی . خوش داد و ستدی . || خوش تخیلی . خوش پنداری .
-
فرخانیدن
لغتنامه دهخدا
فرخانیدن . [ ف َ دَ ](مص ) راست معاملگی نمودن . (آنندراج ). || نیک تربیت شدن و پرورده شدن . || خوشخوی گشتن . (ناظم الاطباء) (استینگاس ). || آویزان شدن گوش حیوانات . (ناظم الاطباء) (استینگاس ) (دمزن ).
-
کج پلاسی
لغتنامه دهخدا
کج پلاسی . [ ک َ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل کج پلاس . بد معاملگی و مفسدی . (آنندراج ). دغل بازی و مکاری . ریا و تزویر. (ناظم الاطباء) : بس که با من کج پلاسی کرد چرخ پرپلاس دوش بختم را پلاس دادخواهی شد لباس .شانی تکلو (از آنندراج ).
-
کچلک بازی
لغتنامه دهخدا
کچلک بازی . [ ک َچ َ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل کچلک باز. || بدی پرداخت و اداء دین . بد معاملگی . (یادداشت مؤلف ).- کچلک بازی درآوردن ؛ بد پرداختن دین . بدمعاملگی کردن . (از یادداشت مؤلف ).- || داد و فریاد بیجا کردن . الم شنگه راه انداختن . (فرهنگ فار...