کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معامله کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معامله کردن
مترادف و متضاد
۱. دادوستد کردن، خریدوفروش کردن، سوداگری کردن
۲. رفتار کردن
دیکشنری
traffic, trade, treat
-
جستوجوی دقیق
-
معامله کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دادوستد کردن، خریدوفروش کردن، سوداگری کردن ۲. رفتار کردن
-
معامله کردن
دیکشنری فارسی به عربی
شاب , شاحنة , صفقة
-
واژههای مشابه
-
کج معامله
لغتنامه دهخدا
کج معامله . [ ک َ م ُ م َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه در داد و ستد راست و درست نباشد. بدمعامله . (فرهنگ فارسی معین ).کج بیع. کج باز. (مجموعه ٔ مترادفات ص 61). || بدرفتار. بدروش . (فرهنگ فارسی معین ) : ز کج معامله امید خیر نتوان داشت سپهر کار کسی را به...
-
barter
معاملۀ پایاپای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] مبادلۀ کالا یا خدمات بدون ردوبدل شدن پول متـ . تهاتر
-
کج معامله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] kajmo'āmele ۱. بدمعامله؛ بدحساب.۲. بدرفتار.
-
راست معامله
لغتنامه دهخدا
راست معامله . [ م ُ م َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) بمعنی راست کار و امانت دار و صادق . (آنندراج ). کسی که داد و ستد وی درست و صحیح و بدون تقلب باشد. (ناظم الاطباء). کسی که با مردم براستی و درستی معامله کند. آنکه در معامله با خلق امانت و درستی را رعایت کند...
-
معامله دان
لغتنامه دهخدا
معامله دان . [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِل ِ ] (نف مرکب ) کاردان و کارشناس . (ناظم الاطباء).
-
معامله گر
لغتنامه دهخدا
معامله گر. [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) سوداگر. بازرگان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
حسن معامله
لغتنامه دهخدا
حسن معامله . [ ح ُ ن ِ م ُ م َ / م ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوش معاملگی . رجوع به ترکیبات حسن شود.
-
خوش معامله
لغتنامه دهخدا
خوش معامله . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ م َ / م ِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) خوش حساب . کسی که داد و ستد وی راست و صادقانه باشد. (از ناظم الاطباء). براه . راست حساب . || در اصطلاح لوطیان آنکه آلت تناسلی قوی دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
خوش معامله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xošmo'āmele ویژگی کسی که خریدوفروش و دادوستدش با مردم خوب و از روی راستیودرستی باشد.
-
طرف معامله
دیکشنری فارسی به عربی
مراسل
-
معامله قماری
دیکشنری فارسی به عربی
مغامرة
-
قرارداد معامله
دیکشنری فارسی به عربی
صفقة