کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاملت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاملت
لغتنامه دهخدا
معاملت . [ م ُ م َل َ / م ُ م ِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) معاملة. معامله . رجوع به معاملة شود. || خرید و فروش . دادوستد.سوداگری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در سخاوت چنانکه خواهی ده لیکن اندرمعاملت بسته . سنائی .و رجوع به معامله شود.- بدمعاملت ؛ بد مع...
-
واژههای مشابه
-
معاملت داشتن
لغتنامه دهخدا
معاملت داشتن .[ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) خرید و فروش و داد و ستد داشتن . || سر و کار داشتن . نظر داشتن . علاقه داشتن دلبستگی داشتن : یکی را از متعلمان کمال بهجتی بود و معلم از آنجا که حس بشریت است با حسن بشره ٔ او معاملتی داشت . (گل...
-
معاملت کردن
لغتنامه دهخدا
معاملت کردن . [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل َک َ دَ ] (مص مرکب ) رفتار کردن . عمل کردن : در حالت خردی با مادر خویش چنین معاملت کرده اند، لاجرم در بزرگی نامقبول و نامطبوع اند. (گلستان ). که با وی همان معاملت کردند که با دیگران کردند. (سعدی ).
-
معاملت دان
لغتنامه دهخدا
معاملت دان . [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل َ ] (نف مرکب ) کاردان و کارشناس . (ناظم الاطباء). آنکه سلوک با دیگران را نیک داند. آنکه با راه و رسم امور، نیک آشنا باشد : خواجه احمد به دیوان آمدو بنشست و شغل وزارت سخت نیکو پیش گرفت و ترتیبی و نظامی نهاد که سخ...
-
واژههای همآوا
-
معاملة
لغتنامه دهخدا
معاملة. [ م ُ م َ ل َ ] (ع مص ) تکلیف دادن کسی را به کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تصرف کردن در بیع و مانند آن . || بها کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معامله شود. || در سخن اهل عراق ، مساقاة است درلغت حجازیان . ...
-
جستوجو در متن
-
محاملت
لغتنامه دهخدا
محاملت . [ م ُ م َ ل َ ] (از ع ، اِمص ) محاملة. با هم بار برداشتن . (غیاث ) : و عنان معاملت و محاملت از صورت راستی معطف . (جهانگشای جوینی ). رجوع به محاملة شود.
-
مزامنة
لغتنامه دهخدا
مزامنة. [ م ُ م َ ن َ ] (ع مص ) به زمان معاملت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). به روزگار معامله کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مساوعة
لغتنامه دهخدا
مساوعة. [ م ُ وَ ع َ ] (ع مص ) بر ساعت معامله کردن چنانکه میاومة بر روز و یوم معامله کردن است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به ساعت معاملت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ساعت مزد کردن . ساعتی مزد دادن .
-
ابوصالح
لغتنامه دهخدا
ابوصالح . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) حمدون بن احمدبن عمارةالقصار. یکی از اکابر مشایخ صوفیه . پیشوای فرقه ٔ قصاریه که آنانرا حمدونیه و ملامتیّه نیز نامند. هجویری گوید: وی از علماء بزرگ و از سادات این طریقت است و طریق وی اظهار و نشر ملامت بوده است واندر فنون مع...
-
ترتیب نهادن
لغتنامه دهخدا
ترتیب نهادن . [ ت َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نظام نهادن . رسم گذاردن و انجام دادن کاری بر آئین نظم : خواجه احمد بدیوان آمدو بنشست و شغل وزارت سخت نیکو پیش گرفت و ترتیبی و نظامی نهاد که سخت کافی و شایسته و آهسته و ادیب و فاضل و معاملت دان بود. (تاریخ...
-
تمغاچی
لغتنامه دهخدا
تمغاچی . [ ت َ ] (مغولی - ترکی ، ص مرکب )آنکه محصول راهداری ستاند. (آنندراج ). کسی که از اجناس باج گرفته و بر آنها مهر زند. محصل باج و خراج . باج گیر. (ناظم الاطباء). کسی که از جانب کوتوال براجناس مهر کرده محصول و باج آن گیرد. (غیاث اللغات ) : روزی ع...
-
قصار
لغتنامه دهخدا
قصار. [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) حمدون بن احمدبن عمارة، مکنی به ابوصالح . رئیس فرقه ٔ قصاریان و از بزرگان صوفیه است .وی گفتی که علم خدای تعالی به تو نیکوتر از آن باشد که علم خلق پس باید که اندر خلا با حق تعالی معاملت نیکوتر از آن کنی که اندر ملا با خلق که ...