کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاملة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاملة
لغتنامه دهخدا
معاملة. [ م ُ م َ ل َ ] (ع مص ) تکلیف دادن کسی را به کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تصرف کردن در بیع و مانند آن . || بها کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معامله شود. || در سخن اهل عراق ، مساقاة است درلغت حجازیان . ...
-
واژههای مشابه
-
معامله
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابتیاع، تجارت، خریدوفروش، دادوستد، سودا، سوداگری ۲. سروکار، رفتار ۳. مبادله ۴. بدهوبستان ۵. خریدوفروش کردن، دادوستد کردن ۶. آلتتناسلی (مرد)
-
معامله
فرهنگ واژههای سره
دادوستد
-
معامله
فرهنگ فارسی معین
(مُ مَ لَ یا مِ لِ) [ ع . معاملة ] (اِمص .) داد و ستد، خریدوفروش . 2 - (مص ل .) با هم کار کردن . 3 - داد و ستد با یکدیگر. 4 - (اِ.) قرارداد.
-
معامله
لغتنامه دهخدا
معامله . [ م ُ م َ ل َ /م ُ م ِ ل ِ ] (از ع ، اِمص ) با هم عمل کردن و کار کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || داد و ستد کردن . بازارگانی کردن . سوداگری کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تجارت و سوداگری و دادوستد و خرید و فروخت . (ناظم الاطباء). سوداگر...
-
معامله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معامَلَة] mo'āmele با هم دادوستد کردن؛ خریدوفروش کردن.
-
معامله
دیکشنری فارسی به عربی
اتصال , صفقة , معالجة
-
معامله
لهجه و گویش تهرانی
آلت مردی
-
کج معامله
لغتنامه دهخدا
کج معامله . [ ک َ م ُ م َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه در داد و ستد راست و درست نباشد. بدمعامله . (فرهنگ فارسی معین ).کج بیع. کج باز. (مجموعه ٔ مترادفات ص 61). || بدرفتار. بدروش . (فرهنگ فارسی معین ) : ز کج معامله امید خیر نتوان داشت سپهر کار کسی را به...
-
معامله کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دادوستد کردن، خریدوفروش کردن، سوداگری کردن ۲. رفتار کردن
-
barter
معاملۀ پایاپای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] مبادلۀ کالا یا خدمات بدون ردوبدل شدن پول متـ . تهاتر
-
کج معامله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] kajmo'āmele ۱. بدمعامله؛ بدحساب.۲. بدرفتار.
-
راست معامله
لغتنامه دهخدا
راست معامله . [ م ُ م َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) بمعنی راست کار و امانت دار و صادق . (آنندراج ). کسی که داد و ستد وی درست و صحیح و بدون تقلب باشد. (ناظم الاطباء). کسی که با مردم براستی و درستی معامله کند. آنکه در معامله با خلق امانت و درستی را رعایت کند...
-
معامله دان
لغتنامه دهخدا
معامله دان . [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِل ِ ] (نف مرکب ) کاردان و کارشناس . (ناظم الاطباء).