کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاقب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معاقب
/mo'āqab/
معنی
عقابشده؛ شکنجهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. عقابکننده، عذابدهنده، جزادهنده
۲. دنبالکننده، درپیرونده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاقب
واژگان مترادف و متضاد
۱. عقابکننده، عذابدهنده، جزادهنده ۲. دنبالکننده، درپیرونده
-
معاقب
فرهنگ فارسی معین
(مُ قِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - عذاب کننده . 2 - پیگیر، دنبال کننده .
-
معاقب
لغتنامه دهخدا
معاقب . [ م ُ ق َ ] (ع ص ) شکنجه شده و عقوبت کرده شده و عذاب کرده شده . (ناظم الاطباء). آن که به سزای عمل بد خویش رسیده . عقوبت شده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پیروی کرده و از پس کسی در آمده . (ناظم الاطباء). کسی که دیگری از پی او در آمده یا...
-
معاقب
لغتنامه دهخدا
معاقب . [ م ُق ِ ] (ع ص ) در پی کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیروی کننده و پس کسی درآینده . (ناظم الاطباء). || عقوبت و عذاب کننده . (غیاث ) (آنندراج ). شکنجه کننده و عذاب کننده . (ناظم الاطباء). || آن که با دیگری کاری را با نوبت می کند. (ناظم ا...
-
معاقب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mo'āqab عقابشده؛ شکنجهشده.
-
معاقب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mo'āqeb ۱. عقابکننده؛ عذابدهنده.۲. دنبالکننده.
-
واژههای مشابه
-
معاقب داشتن
لغتنامه دهخدا
معاقب داشتن . [ م ُ ق َ ت َ ] (مص مرکب ) عقوبت کردن .مجازات کردن . سزای عمل بد کسی را دادن : تقصیر اگر فتاد به خدمت من بنده را مدار معاقب . مسعودسعد.و رجوع به معاقب شود.
-
معاقب شدن
لغتنامه دهخدا
معاقب شدن . [ م ُ ق َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کیفر یافتن . عقوبت یافتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معاقب گردیدن .
-
معاقب کردن
لغتنامه دهخدا
معاقب کردن . [ م ُ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیفر دادن . عقوبت کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معاقب گردانیدن . مجازات کردن .
-
معاقب گردانیدن
لغتنامه دهخدا
معاقب گردانیدن . [ م ُ ق َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) عقوبت کردن . کیفر دادن . مجازات کردن : و ما را به کرد خویش مأخوذ و متهم و معاتب و معاقب گرداند. (سندبادنامه ص 79). و رجوع به معاقب شود.
-
جستوجو در متن
-
مؤاخذ
لغتنامه دهخدا
مؤاخذ. [ م ُ آ خ َ ] (ع ص ) معاقب و آنکه خداوند عالم وی را از جهت گناهی که کرده است عقوبت می کند. (ناظم الاطباء). گرفتار. گرفته شده به گناه . (یادداشت مؤلف ). || سیاست شده و سزاداده شده و عقوبت شده و سرزنش کرده شده و عتاب شده و ملامت کرده شده و باز...
-
تقصیر افتادن
لغتنامه دهخدا
تقصیر افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) کوتاهی شدن . سستی افتادن : تقصیر گر افتاد بخدمت من بنده را مدار معاقب .مسعودسعد.
-
مؤخذ
لغتنامه دهخدا
مؤخذ. [ م ُءْ خ َ ] (ع ص ) مؤاخذه شده . معاقب . مورد مؤاخذه و سرزنش : هرکجا اندر جهان فال بدی است هرکجا مسخر، نکالی ، مؤخذی است . مولوی .و رجوع به مؤاخذه و مؤاخذ شود.