کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاضدت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معاضدت کردن
مترادف و متضاد
یاری کردن، کمک کردن، یاری دادن، مساعدت کردن
دیکشنری
co-operate, contribute, cooperate, minister
-
جستوجوی دقیق
-
معاضدت کردن
واژگان مترادف و متضاد
یاری کردن، کمک کردن، یاری دادن، مساعدت کردن
-
معاضدت کردن
واژگان مترادف و متضاد
یاری کردن، کمک کردن، یاری دادن، مساعدت کردن
-
جستوجو در متن
-
مساعدت داشتن
واژگان مترادف و متضاد
دستگیری کردن، کمک کردن، مدد کردن، معاضدت کردن، یاری کردن
-
مساعدت کردن
واژگان مترادف و متضاد
دستگیری کردن، کمک کردن، همراهی کردن، مدد کردن، معاضدت کردن، یاری کردن
-
مظاهرت
واژگان مترادف و متضاد
۱. امداد، پشتگرمی، پشتیبانی، حمایت، کمک، مدد، مساعدت، معاضدت، هواداری، یارمندی، یاری ۲. یاری کردن، پشتیبانی کردن
-
تجمیش
لغتنامه دهخدا
تجمیش . [ ت َ ] (ع مص ) بازی کردن و سخن با زنان گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). با جاریه مغازله و ملاعبه کردن . (از قطر المحیط). || مساعدت و معاضدت کردن کسی را. (از قطر المحیط).
-
پشتی کردن
لغتنامه دهخدا
پشتی کردن . [ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پشتیبانی کردن . یاری کردن . مدد کردن . مظاهرت . حمایت . معاضدت . امداد : اگر پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکرچه باید یاری مردم کرایاور بود دولت . قطران .دگر ره دایه گفت ای سرو سیمین نه فرزند من است آزاده رامین که...
-
مساعدت کردن
لغتنامه دهخدا
مساعدت کردن . [ م ُ ع َ / ع ِ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کمک کردن . همراهی کردن . معاضدت کردن . موافقت کردن . یاری کردن . یارمندی کردن : سخت تازه شد و شادکام و بنده را به شراب بازگرفت و خام بودی مساعدت ناکردن . (تاریخ بیهقی ص 161). نیک آوردی که نیامدی و ...
-
معاضدة
لغتنامه دهخدا
معاضدة. [ م ُ ض َ دَ ] (ع مص ) با کسی یار بودن . (تاج المصادر بیهقی ). با هم یاری نمودن . (منتهی الارب ). یاری دادن و بازوی یکدیگر بودن . (آنندراج ). یاری کردن و معاونت نمودن همدیگر را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معاضدت شود.
-
دستیاری
لغتنامه دهخدا
دستیاری . [ دَس ْت ْ ] (حامص مرکب ) امداد و اعانت و مددکاری . (آنندراج ). مدد. (شرفنامه ٔمنیری ). یاری و نصرت و حمایت و دستگیری . (ناظم الاطباء). معاضدت . مساعدت . کمک . عون . مظاهرت : وجود تو تا دستیاری ندادنشد صنعت آفرینش تمام . ظهیر فاریابی (از شر...
-
دستگیری کردن
لغتنامه دهخدا
دستگیری کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعانت و مساعدت و معاضدت و یاری و مددکاری کردن : بدان پرورانیدم این تار راکه تا دستگیری کند یار را. فردوسی .گه نعمت دهد نقصان پذیری کند هنگام حیرت دستگیری . نظامی .نه گر دستگیری کنی خرمم نه گر سر بری بر دل آید غ...
-
یارمندی
لغتنامه دهخدا
یارمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) کمک . یاری . همراهی . عون . معاونت . مددکاری : کنون از من این یارمندی مخواه بجز آنکه بنمایمت جایگاه . فردوسی .که همواره پست و بلندی ز تست به هر سختیی یارمندی ز تست . فردوسی .چنین داد پاسخ که از ماست گنج ز شهر شما یارمند...
-
مصاهرت
لغتنامه دهخدا
مصاهرت . [ م ُ هََ / هَِ رَ ] (ازع ، مص ) مصاهرة. داماد کردن و خسر کردن ، و این از هردو جهت باشد. (غیاث ). دامادی کردن . خسری کردن . (یادداشت مؤلف ). نسبتی است که به توسط نکاح پیدا شود. (قاموس کتاب مقدس ). دامادی . (ناظم الاطباء). ختونت . ختون . خوی...
-
مساعدت
لغتنامه دهخدا
مساعدت . [ م ُ ع َ دَ ] (ع مص ) مساعدة. مساعده . یاری کردن . (غیاث ). مدد کردن . کمک کردن . کمک . یاری . یارمندی . دستیاری . همراهی . معاضدت . معاونت . موافقت : عشق خوش است ار مساعدت بود از یاریار مساعد نه اندک است و نه بسیار. فرخی .امیر ماضی چند رنج...