کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاضد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معاضد
/mo'āzed/
معنی
یاریکننده؛ همبازو؛ یارویاور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پشتیبان، پناه، حامی، کمک، معاون، معین، یار، یاور
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاضد
واژگان مترادف و متضاد
پشتیبان، پناه، حامی، کمک، معاون، معین، یار، یاور
-
معاضد
فرهنگ فارسی معین
(مُ ض ) [ ع . ] (اِفا.) یاری کننده ، کمک - کننده .
-
معاضد
لغتنامه دهخدا
معاضد. [ م َ ض ِ ](ع اِ) ج ِ مِعضَد به معنی بازوبند. (آنندراج ). ج ِ معضد. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وللاناث مالهن من المداری والأکالیل و الاسورة... و المعاضد. (الجماهر ص 22). و رجوع به معضد شود.
-
معاضد
لغتنامه دهخدا
معاضد. [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) یاری نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یاری کننده و دستگیر و معاون و مددگار و هم بازو. (ناظم الاطباء). دستیار. یار. معین . ناصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سروران ایشان به خلیفه نوشتندکه ما بندگان ...
-
معاضد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'āzed یاریکننده؛ همبازو؛ یارویاور.
-
واژههای مشابه
-
حسن معاضد
لغتنامه دهخدا
حسن معاضد. [ ح َ س َ ن ِ م ُ ض ِ ] (اِخ ) معاضدالسلطنه . رجوع به معاضد شود.
-
جستوجو در متن
-
معین
واژگان مترادف و متضاد
دستیار، مددکار، معاضد، همدست، یار
-
یاریگر
واژگان مترادف و متضاد
پشتیبان، حامی، ظهیر، مددکار، معاضد، ناصر
-
مساعد
واژگان مترادف و متضاد
۱. سازگار، مطلوب، مناسب، موافق ۲. معاضد، یار، یاور ۳. همبازو، همراه ≠ نامساعد
-
معاند
واژگان مترادف و متضاد
۱. خصم، دشمن، عدو، متخاصم، معارض، منازع ۲. سرکش، لجوج، نافرمان ≠ معاون، معاضد
-
معضد
لغتنامه دهخدا
معضد. [ م ِ ض َ ] (ع اِ) داس درخت بر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). داس و یا شمشیرمانندی که بدان درخت می برند. ج ، معاضد. (ناظم الاطباء). دهره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سیف که خوار داشته شود به درخت بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شمشیری که ب...
-
کمک
واژگان مترادف و متضاد
استعانت، اعانت، امداد، حامی، دستگیری، عون، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضد، معاضدت، معاون، معین، مواسات، همدستی، همراهی، یار، یاری، یاور، یاوری
-
پشتیبان
واژگان مترادف و متضاد
پارتی، پشتیوان، حامی، ظهیر، عاصم، عضد، موید، مجیر، مجیر، محافظ، مدافع، مددکار، معاضد، نگهبان، یار، یاریگر، یاور ≠ مخالف