کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اکسب
دیکشنری عربی به فارسی
تحصيل کردن , کسب معاش کردن , بدست اوردن , دخل کردن , درامد داشتن
-
earning
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درآمد، کسب کردن، بدست اوردن، تحصیل کردن، کسب معاش کردن، دخل کردن، درامد داشتن، پیدا کردن
-
earned
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به دست آورده، کسب کردن، بدست اوردن، تحصیل کردن، کسب معاش کردن، دخل کردن، درامد داشتن، پیدا کردن
-
earns
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درآمد کسب می کند، کسب کردن، بدست اوردن، تحصیل کردن، کسب معاش کردن، دخل کردن، درامد داشتن، پیدا کردن
-
earn
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدست آوردن، کسب کردن، بدست اوردن، تحصیل کردن، کسب معاش کردن، دخل کردن، درامد داشتن، پیدا کردن
-
سگ دوزدن
لهجه و گویش تهرانی
برای امرار معاش تلاش فراوان کردن،دوندگی بیهوده
-
نان بریدن
لغتنامه دهخدا
نان بریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بریدن و قطعه قطعه کردن نان . || روزی و معاش کسی را قطع کردن .- نان کسی را بریدن ؛ ممر معاش او را مسدود کردن . وسیله ٔ اعاشه را از او گرفتن . او را از نان انداختن .
-
چرچر کردن
لغتنامه دهخدا
چرچر کردن . [ چ َ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مالی یافتن و با آن معاش گذرانیدن . از ثروت بادآورده ای امرار معاش کردن . || خوردنی بمرور یافتن و خوردن . رجوع به چرچر شود.
-
نفقه دادن
لغتنامه دهخدا
نفقه دادن . [ ن َ ف َ ق َ / ق ِ دَ ] (مص مرکب ) متکفل معاش دیگری شدن . هزینه ٔ معاش دیگری را تعهد کردن .
-
اقتراف
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) کسب کردن ، کسب معاش کردن . 2 - (مص ل .) گناه کردن . 3 - به جا آوردن . 4 - وزیدن .
-
گذران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گذرا› gozarān ۱. گذرنده؛ رونده: آب گذرا، جهان گذرا.۲. ناپایدار.〈 گذران کردن: (مصدر لازم)۱. گذراندن روزگار؛ زندگانی کردن.۲. امرار معاش کردن.
-
عیش
لغتنامه دهخدا
عیش . [ ع َ ] (ع مص ) زیستن . (از منتهی الارب ).زندگانی کردن . (آنندراج ). زیست و زیست کردن . (از ناظم الاطباء). مَعاش . مَعیش . مَعیشة. عَیشة. عَیشوشة. رجوع به معاش و معیش و معیشة و عیشة و عیشوشة شود.
-
کرکر کردن
لغتنامه دهخدا
کرکر کردن . [ ک ِ ک ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) خندیدن نه به حد. (یادداشت مؤلف ). || با حداقل درآمد زیستن . با اقل معاش ساختن .
-
روزی جستن
لغتنامه دهخدا
روزی جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) استرزاق . (تاج المصادر بیهقی ). کار کردن برای تأمین وجه معاش .
-
حذر
دیکشنری عربی به فارسی
زيرک , عاقل , داراي عقل معاش , بادقت , با احتياط , مواظب , بيمناک , هوشيار , محتاط , بااحتياط , ملا حظه کار , مال انديش , باتدبير , متوجه , هشدار دادن , اگاه کردن , اخطار کردن به , تذکر دادن , بسيار محتاط , با ملا حظه , هشيار