کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاز
لغتنامه دهخدا
معاز. [ م َع ْ عا ] (ع ص ) دارنده ٔ بز و صاحب آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چراننده ٔ بز. (از اقرب الموارد).
-
معاز
لغتنامه دهخدا
معاز. [ م ِ ] (ع اِ) بز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
برج معاز
لغتنامه دهخدا
برج معاز. [ ب ُ ج َ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برج اکرم بخش فهرج شهرستان بم . سکنه آن 639 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
واژههای همآوا
-
معاذ
واژگان مترادف و متضاد
پناه، پناهگاه، ملاذ
-
معاذ
فرهنگ نامها
(تلفظ: maeāz) (عربی) (در قدیم) پناهگاه .
-
ماعز
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِ.) واحد معز. 1 - یک بز. 2 - پوست بز. 3 - مرد درشت پی استوار خل ق ت .
-
معاذ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پناه بردن . 2 - (اِ.) پناهگاه ، مأمن .
-
ماعز
لغتنامه دهخدا
ماعز. [ ع ِ ] (ع اِ) یک بز، واحد معز است کصاحب و صَحب ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . ماعزة، مؤنث و ج ، مواعز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). واحد معز یعنی یک بز، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . ج ، مواعز. (ناظم الاطباء). واحد معز است کصاحب و صَحب ، مذک...
-
ماعض
لغتنامه دهخدا
ماعض . [ ع ِ ] (ع ص ) کسی که کار بر وی دشوار شده و خشمناک گردیده باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).خشمناک و کسی که کار بر وی دشوار شده باشد. (آنندراج ). خشمگین و کسی که کار بر وی دشوار گردد. (ناظم الاطباء). مَعِض . (اقرب الموارد). و رجوع به م...
-
معاذ
لغتنامه دهخدا
معاذ. [ م َ ] (ع مص ) پناه بردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- معاذاﷲ ؛ کلمه ٔ انکار یعنی پناه می برم به خدا و این کلمه را در انکار شدید گویند مانند کلمه ٔ برکست و یا برگست و ژگس . (ناظم الاطباء). معاذ مصدر ...
-
معاذ
لغتنامه دهخدا
معاذ. [ م ُ ] (اِخ ) ابن صرم خزاعی ، فارس خزاعة و از شعرای جاهلیت بود. وی اول کسی است که گفت : «زر غباً تزدد حباً». (از اعلام زرکلی چ 2 جزء 8 ص 167).
-
معاذ
لغتنامه دهخدا
معاذ. [ م ُ ] (اِخ ) ابن عفراء صحابی است . (از منتهی الارب ).از بیعت کنندگان عقبه ٔ اولی است . نام پدر وی حارث بن رفاعة و نام مادرش عفراءبنت عبیدبن ثعلبة است . ابوجهل به دست معاذ و برادرش معوذ در سال دوم هجرت به قتل رسید و پیغمبر شمشیر وزره ابوجهل را...
-
معاذ
لغتنامه دهخدا
معاذ. [ م ُ ] (اِخ ) ابن عمروبن الجموح بن زید (وفات در حدود 25 هَ . ق .) از صحابه ٔ دلیر بود در عقبه و بدر شرکت داشت و در جنگ بدر ساق پای ابوجهل را قطع کرد و دست خود او نیز به وسیله ٔ عکرمةبن ابی جهل بریده شد اما او تا آخر روز همچنان به جنگ ادامه داد...