کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاجین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معاجین
/ma'ājin/
معنی
= معجون
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاجین
لغتنامه دهخدا
معاجین . [ م َ] (ع اِ) ج ِ معجون . (ناظم الاطباء). و رجوع به معجون شود. || (اصطلاح طبی ) هرچه متضمن تعدیل و تلطیف و تقطیع و تفتیح و تسمین و جلا و حفظ صحت و تحلیل باشد آن را معاجین نامند و هرچه از آن جمله مشتمل برادویه ٔ قوی الترکیب و ذوی الخاصیه باشد...
-
معاجین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ معجون] [قدیمی] ma'ājin = معجون
-
جستوجو در متن
-
معجون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) سرشته شده ، خمیر کرده شده . ج . معاجین .
-
فرفومعما
لغتنامه دهخدا
فرفومعما. [ ] (اِ) دوای مرکبی است مستعمل در دواءالخطاطیف و در معاجین . (فهرست مخزن الادویه ).
-
ثبوتی
لغتنامه دهخدا
ثبوتی . [ ث ُ ](اِخ ) شاعری است و او را دیوانی است بترکی وی اشربه و معاجین در بازار قرامان قسطنطنیه میفروخته است .
-
برسوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] barsule معجونی که با مغز گردو و داروهای مقوی تهیه میشود: ◻︎ روح ما را عصا می صافیست / نه معاجین و بنگ و برسوله (نزاری: مجمعالفرس: برسوله).
-
برسوله
لغتنامه دهخدا
برسوله . [ ب َ ل َ / ل ِ ] (اِ) قرصی باشد که در آن جوز و بسباس و بنگ و دیگر ادویه گرم کنند و بخورند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) : روح ما را عصا می صافی است نه معاجین و بنگ و برسوله .نزاری قهستانی (از آنندراج ).
-
کیف دان
لغتنامه دهخدا
کیف دان . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) دبه ٔ معجونات منشی . و در مصطلحات نوشته که ظرفی باشد که خانه های متعدد در آن باشد و حقه هایی که معاجین در آن گذارند. (غیاث ). ظرفی از چوب و نقره مثل سینی قهوه که خانه های متعدد دارد و صفای معاجین در آن گذارند. (آنند...
-
صانعی
لغتنامه دهخدا
صانعی . [ ن ِ ] (اِخ ) وی از شعرای عثمانی و از مردم ادرنه و به عطازاده مشهور بود. پس از تحصیل علوم ادبیه و شرعیه به علم طب پرداخت پاره ای از معاجین ترتیب داده می فروخت و بدان ارتزاق میکرد. آنگاه فکر کیمیاگری افتاد و عاقبت دندانهای خود را بر سر آن کار...
-
زامهران صغیر
لغتنامه دهخدا
زامهران صغیر. [ م َ ن ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از معاجین مقاوم سموم است . (آنندراج ). ابن سینا گوید: داروئی است شبیه به زامهران کبیر. (از قرابادین قانون ابن سینا چ تهران ص 8). و رجوع به زامهران کبیر شود.
-
فلاسفه
لغتنامه دهخدا
فلاسفه . [ ف َ س ِ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) ج ِ فیلسوف . حکیمان . (فرهنگ فارسی معین ). این جمع فلسفی است که به معنی حکیم باشد. (غیاث ) : از حال بزرگان رأی ، و مشاهیر شهر و فلاسفه میپرسید. (کلیله و دمنه ). || اسم مرکبی است از معاجین کبار که مادةالحیاة...
-
افریشم
لغتنامه دهخدا
افریشم . [ اَ ش َ ] (اِ)ابریشم . (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی ابریشم است . گویند مقراض کرده و سوخته ٔ آن را در معاجین خوردن تن را فربه سازد. (برهان ) (آنندراج ) (از هفت قلزم ). بمعنی ابریشم است . (غیاث اللغات ). || تار ابریشمی که در آلات موسیقی بکار...
-
هاون کوب
لغتنامه دهخدا
هاون کوب . [ وَ] (نف مرکب ) شخصی را گویند که به جهت عطاران و طبیبان دارو و اجزای معاجین بکوبد. (برهان ) : ببند ار کحل دین خواهی کمر چون دسته ٔ هاون به پیش آنکه ارواحند هاونکوب دکانش . خاقانی .|| آنکه در هاون چیزی می کوبد. (ناظم الاطباء). || مرکب و سی...
-
رساین
لغتنامه دهخدا
رساین . [ رَ ی ِ ] (هندی ، اِ) لغت هندی است و معنای آن کیمیای بدن باشد و کتب رساین کتابهایی باشد در معاجین و تراکیب . (بحر الجواهر). ابوریحان بیرونی در بحث از سحر و... گوید: فنی دیگر است که مخصوص هنداست و رساین نامیده می شود و آن اسمی است مشتق از رس ...