کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاتبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاتبت
لغتنامه دهخدا
معاتبت . [ م ُ ت َ / ت ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) عتاب کردن . (غیاث ). سرزنش کردن . خشم گرفتن . ملامت کردن .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگاه که از جانب سلطان در آن معاتبت مبالغه رفتی از وزارت استعفا خواستی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 359).
-
واژههای مشابه
-
معاتبت فرمودن
لغتنامه دهخدا
معاتبت فرمودن . [ م ُ ت َ / ت ِ ب َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) معاتبت کردن : ملک دانشمند را مؤاخذت و معاتبت فرمود. (گلستان ). رجوع به معاتبت کردن شود.
-
معاتبت کردن
لغتنامه دهخدا
معاتبت کردن . [ م ُ ت َ /ت ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عتاب کردن . سرزنش کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاتبت شود.
-
واژههای همآوا
-
معاتبة
لغتنامه دهخدا
معاتبة. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع مص ) با کسی عتاب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خشم گرفتن و ملامت کردن یا خشم گرفتن همدیگر را. عتاب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). خشم گرفتن همدیگر را. (آنندراج ). عتاب . ملامت کردن . (از اقرب الموارد). و رجوع به عتاب و ...
-
جستوجو در متن
-
بازخواست کردن
لغتنامه دهخدا
بازخواست کردن . [ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) مؤاخذه کردن . تعزیر کردن . معاتبت کردن . عتاب کردن . توبیخ کردن . ملامت کردن . نکوهش کردن . سرزنش کردن .
-
معاتبه
لغتنامه دهخدا
معاتبه . [ م ُت َ ب َ / ت ِ ب ِ ] (از ع ، اِمص ) خشم گرفتن . عتاب کردن . ملامت کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاتبة و معاتبت شود.
-
سرزنش
واژگان مترادف و متضاد
بدگویی، بیغاره، پیغاره، تعنت، تقبیح، تشنیع، تقریع، سرکوفت، شماتت، شنعت، طعن، طعنه، عتاب، قدح، لوم، مخالفت، مذمت، معاتبت، معاتبه، ملام، ملامت، نکوهش ≠ تمجید، ستایش
-
معاتب
لغتنامه دهخدا
معاتب . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) ملامت کرده شده و سرزنش شده . (ناظم الاطباء). عتاب کرده شده . (غیاث ) : بزرگوارا من خود معاتبم ز خردچه باشد ارتو نباشی بر این خطا عاتب . عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 31).و ما را به کرد خویش مأخوذ و متهم و معاتب و معاقب گرد...
-
معاتب
لغتنامه دهخدا
معاتب . [ م ُ ت ِ ] (ع ص ) ملامت کننده و سرزنش کننده . (ناظم الاطباء). عتاب کننده . (غیاث ) : با روح دو بسدش معاشربا عقل دو نرگسش معاتب . انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 1 ص 34).و رجوع به معاتبة و معاتبت شود.
-
معاتبة
لغتنامه دهخدا
معاتبة. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع مص ) با کسی عتاب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خشم گرفتن و ملامت کردن یا خشم گرفتن همدیگر را. عتاب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). خشم گرفتن همدیگر را. (آنندراج ). عتاب . ملامت کردن . (از اقرب الموارد). و رجوع به عتاب و ...
-
مؤاخذت
لغتنامه دهخدا
مؤاخذت . [ م ُ آ خ َ ذَ ] (از ع ، اِمص ) مؤاخذه . مؤاخذة. واجست .بازخواست و عقوبت به سبب گناه (این کلمه با کردن و شدن و نیز فرمودن صرف شود) (از یادداشت مؤلف ) : ترکان خاتون کربوغا را نهفته به اصفهان فرستادبه مؤاخذت برکیارق . (سلجوقنامه ٔ ظهیری )...
-
استعفاء
لغتنامه دهخدا
استعفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) معاف کردن تکلیف خواستن . (منتهی الارب ). معاف کردن خواستن . (زوزنی ). استدعاء کناره گیری از شغل : از شغلهائی که بدیشان مفوض بود که جز بدیشان راست نیامدی و کس دیگر نبود که استقلال آن داشتی ، استعفا خواستند. (تاریخ بیهقی چ ا...