کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مع
/ma'[a]/
معنی
با؛ همراه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
با، معیت ≠ بدون، بی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مع
واژگان مترادف و متضاد
با، معیت ≠ بدون، بی
-
مع
فرهنگ فارسی معین
(مَ عَ) [ ع . ] (حراض .) با، همراه .
-
مع
لغتنامه دهخدا
مع. [ م َ ع َ ] (ع حرف اضافه ) وا. (ترجمان القرآن ). به معنی با، و آن اسم است زیرا تنوین می پذیرد و حرف جر بر آن داخل می شود و ساکن می گرددچنانکه گویند جاؤا معاً. و یا حرف خفض است و یا کلمه ای است که چیزی را به چیز دیگر ضمیمه می کند و اصل آن «معاً» ...
-
مع
لغتنامه دهخدا
مع. [ م َع ع ] (ع مص ) گداخته شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)؛ مع هذاالشحم و غیره معاً؛ گداخته شد این پیه و جز آن . (ناظم الاطباء).
-
مع
دیکشنری عربی به فارسی
با , بوسيله , مخالف , بعوض , در ازاء , برخلا ف , بطرف , درجهت
-
مع
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [عربی: مَعَ] [قدیمی] ma'[a] با؛ همراه.
-
واژههای مشابه
-
مَعَ
فرهنگ واژگان قرآن
با
-
مع مع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مستوي واطي
-
مع الوصف
فرهنگ واژههای سره
با اینهمه
-
مع هذا
فرهنگ واژههای سره
با اینهمه
-
مع ذلک
فرهنگ فارسی معین
(مَ عَ ذا لِ) [ ع . ] (حر رب .) با این حال ، با وجود این .
-
مع هذا
فرهنگ فارسی معین
(مَ ها) [ ع . ] (حر رب .) با وجود این .
-
مع هذا
لغتنامه دهخدا
مع هذا. [ م َ ع َ ها ذا ] (ع حرف ربط مرکب ) به معنی با این ، یعنی با وجود این معنی . (غیاث ) (آنندراج ). کلمه ٔ رابطه ٔ مأخوذ از تازی یعنی با این و با وجود این . (ناظم الاطباء). با این . بااین همه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مع هذا به هر صفت که ...
-
مع-دة
لغتنامه دهخدا
مع-دة. [ م ِ دَ / م َ ع ِ دَ ] (ع اِ) آنچه در آن طعام باشد پیش از آنکه در روده ها رود و آن مر انسان را به منزله ٔ کرش است مر ستور را. ج ، مَعِد، مِعَد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.