کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مظفور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مظفور
لغتنامه دهخدا
مظفور. [ م َ ] (ع ص ) مردی که در چشم او ناخنه باشد. (منتهی الارب ). مبتلا به ظفره و ناخنک چشم . || آنکه بر وی پیروزمند شده باشند. || گم شده ای که پیدا شده باشد. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مزفور
لغتنامه دهخدا
مزفور. [ م َ ] (ع ص ) ستور سخت پیوسته بند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مضفور
لغتنامه دهخدا
مضفور. [ م َ ] (ع ص ) چین افکنده . || بافته و تافته . (ناظم الاطباء). الضفار ما یشد به البعیر من شعر مضفور. (اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
-
جستوجو در متن
-
ناخنه چشم
لغتنامه دهخدا
ناخنه چشم . [ خ ُ ن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آن که در چشم ناخنه دارد. مظفور. رجوع به ناخنه دار شود.