کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مظروف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مظروف
/mazruf/
معنی
چیزی که در ظرف گذاشته شده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
محتوا، محتوای ظرف ≠ ظرف
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مظروف
واژگان مترادف و متضاد
محتوا، محتوای ظرف ≠ ظرف
-
مظروف
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) چیزی که در ظرف گذاشته شده ، محتوای ظرف .
-
مظروف
لغتنامه دهخدا
مظروف . [ م َ ] (ع ص ، اِ) آنچه که در ظرف جای گیرد. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). بار. بارگیر. محتوی ظرف . آنچه در خنور باشد. آنچه در ظرف باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مظروف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mazruf چیزی که در ظرف گذاشته شده.
-
واژههای همآوا
-
مذروف
لغتنامه دهخدا
مذروف . [ م َ] (ع ص ) اشک روان . (منتهی الارب ): ذرف الدمع؛ سال ، فالدمع ذارف و هو ذریف و مذروف . (از متن اللغة). ذرف العین دمعها؛ والدمع مذروف و ذریف . (از اقرب الموارد).نعت مفعولی است از ذرف و ذرفان . رجوع به ذرف شود.
-
جستوجو در متن
-
گنج و ویرانه
فرهنگ گنجواژه
ظرف و مظروف، محل یافتن چیزی پر ارزش، متضاد.
-
محتوا
واژگان مترادف و متضاد
۱. فحوا، متن، مضمون، مفاد، مفهوم ۲. مظروف
-
ذواناء
لغتنامه دهخدا
ذواناء. [ اِ ] (ع اِ مرکب ) مظروف . آنچه در آوند است . اسقنی ذا انائک ؛ بیاشامان مرا از آنچه در ظرف تست .
-
سرریز شدن
لغتنامه دهخدا
سرریز شدن . [ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لب ریز شدن . ریختن آب و مانند آن از حوض و جز آن . ریختن مظروف از لب ظرفی چون بیش از اندازه باشد.
-
خبیطة
لغتنامه دهخدا
خبیطة. [ خ َ طَ ] (ع اِ)کمی آب باقی مانده در مظروف در حدود نصف و ثلث آن . ج ، خُبُط.
-
بلغبلغ جوشیدن
لغتنامه دهخدا
بلغبلغ جوشیدن . [ ب ُ ل ُ ب ُ ل ُ دَ ] (مص مرکب ) با حبابهای درشت بر روی مظروف مایع غلیان کردن .(یادداشت مرحوم دهخدا).
-
فاضل آب
لغتنامه دهخدا
فاضل آب . [ض ِ ] (اِ مرکب ) آب زاید. (یادداشت بخط مؤلف ). || در تداول امروز آبراهه هایی است که آب زاید و کثافات خانه ها از آن عبور کند و به خارج شهر رود. و در این معنی استعمال ظرف بجای مظروف است . فاضلاب .
-
ته کاسه
لغتنامه دهخدا
ته کاسه . [ ت َه ْ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) آنچه در ته کاسه مانده است پس از خوردن مظروف آن . آنچه از بقیه ٔ طعام یا شراب که در ته کاسه مانده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته و دیگر ترکیبهای آن شود.