کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مظالمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مظالمی
لغتنامه دهخدا
مظالمی . [ م َ ل ِ می ی ] (ع ص نسبی ) این انتساب اشتغال به عمل مظالم را می رساند. (از الانساب سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن طاهربن محمد، مکنی به ابونصر. از اسواری و مظالمی نقل کند. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 304).
-
عنایت نامه
لغتنامه دهخدا
عنایت نامه . [ ع ِ ی َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) سفارشنامه و اجابت نامه . (ناظم الاطباء). نامه ای که عالمی یا بزرگی خطاب به قومی یا ملکی کرده به مستحق رعایتی می داده تا مخاطبان نامه از او دستگیری کنند و هر یک چیزی بدو دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : در ای...
-
اسدالدولة
لغتنامه دهخدا
اسدالدولة. [ اَ س َ دُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) احمدبن تاج الدوله جعفر کلبی ملقب به اکحل . یکی از افراد سلسله ٔ کلبیون حکام صقلیه (سیسیل ). تابع دولت بنی اغلب . پس از آنکه مردم صقلیه از پدر وی تاج الدوله شکایت کردند و او عزل شد، وی در 410 هَ .ق . بر مسند ام...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ارملة. کشیش سریانی کاتولیکی . مولد ماردین سال 1879 م . دردیر الشرفة تعلیم یافت و در سنه ٔ 1903 م . مرتبه ٔ کاهنی یافت و از 1911 تا 1918 م . متولی تعلیم رهبانان افرامی ماردین بود. سپس در شهر بیروت توطن گزید و درمدرسه ٔ ابتدائی طا...
-
حزائیل
لغتنامه دهخدا
حزائیل . [ ح ِ ] (اِخ ) یکی از ملوک سریانی . در 876 ق َ . م . که ابن عدادی را از تاج و تخت محروم کرده و ممالک او را به ضبط خویش آورد و بر یهود و اسرائیل استیلا یافت و شهرهای آنان را ویران ساخت و پس از مظالمی بسیار در 833 ق . م . درگذشت . (قاموس الاعل...
-
ژرف
لغتنامه دهخدا
ژرف . [ ژَ ] (ص )عمیق است مطلقاً خواه دریا باشد و خواه چاه و خواه رودخانه و حوض و امثال آن . (برهان ). دورتک . دوراندرون . نُغُل . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). گود. بعیدةالقعر. قعیر. چال . دور. (فرهنگ اسدی ). دورفرود. سخت گود. بغایت عمیق . دوراندر ...