کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مظالم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مظالم
/mazālem/
معنی
= مظلمه
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ستمها، بیدادها، بیدادگریها
۲. مظلمهها، مظلمتها، زورستانیها
۳. دادخواهیها
۴. دادگاه، محکمه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مظالم
واژگان مترادف و متضاد
۱. ستمها، بیدادها، بیدادگریها ۲. مظلمهها، مظلمتها، زورستانیها ۳. دادخواهیها ۴. دادگاه، محکمه
-
مظالم
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مظلمه ؛ ستم ها.
-
مظالم
لغتنامه دهخدا
مظالم . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ستم ها. این جمع مَظلِمة به معنی ستم باشد. (آنندراج ) (غیاث ). ستم و زبردستی و ستمگری . (ناظم الاطباء) : خطا بین که بر دست ظالم برفت جهان ماند و او بر مظالم برفت . سعدی .- رد مظالم ؛ مالی که به فقیه یا مرجع تقلید یا مجاز از...
-
مظالم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مظلمة] mazālem = مظلمه
-
واژههای مشابه
-
مظالم کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) دادرسی کردن .
-
روز مظالم
لغتنامه دهخدا
روز مظالم .[ زِ م َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز قیامت . (از برهان قاطع) (از آنندراج ). و رجوع به قیامت شود.
-
رد مظالم
لغتنامه دهخدا
رد مظالم . [ رَدْ دِ م َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رد مظلمه . در اصطلاح فقه ، مالی که کسی به حاکم شرع دهد بابت دین یا دیونی که بر ذمّه دارد و داین آن معلوم نیست ، خواه داین آن شرع باشدو خواه عامه ٔ مردم ، غالباً این اصطلاح به دیونی اطلاق می شود ...
-
صاحب مظالم
لغتنامه دهخدا
صاحب مظالم . [ ح ِ ب ِ م َ ل ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس دیوانخانه . رئیس دیوان مظالم : آخر او را صاحب مظالم کردند، هر روز مظالم سپاه بودی و به صدرمظالم بنشستی و کارها همی راندی . (تاریخ سیستان ).
-
صاحب مظالم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāhebmazālem رئیس دیوان مظالم؛ رئیس دیوانخانه.
-
جستوجو در متن
-
مظلمه
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ مَ یا مِ) [ ع .مظلمة ] (اِ.) دادخواهی . ج . مظالم .
-
مظالمی
لغتنامه دهخدا
مظالمی . [ م َ ل ِ می ی ] (ع ص نسبی ) این انتساب اشتغال به عمل مظالم را می رساند. (از الانساب سمعانی ).
-
مظلمة
لغتنامه دهخدا
مظلمة. [ م َ ل َ م َ ] (ع مص ) بیدادی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بیداد کردن . ج ، مظالم . (آنندراج ).
-
مظلمة
لغتنامه دهخدا
مظلمة. [ م َ ل ِ م َ ] (ع اِمص ) دادخواهی و داد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه که از ظالم طلبی و اسم است آنچه را که به ظلم از تو اخذ شده است . ج ، مَظالِم . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). ستم . (از غیاث ). داد و دادخواهی . (ناظم الاطباء). و رجو...