کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مظال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مظال
/mazāl[l]/
معنی
= مظله
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مظال
لغتنامه دهخدا
مظال . [ م َ ظال ل ] (ع اِ) ج ِ مظلة [ م ِ ظَل ْ ل َ / م َ ظَل ْ ل َ ] به معنی خیمه ٔ بزرگ و سایبان . (آنندراج ) (از محیط المحیط). رجوع به مظلة شود.- اهل مظال ؛ رواقیون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مظال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مظالّ، جمعِ مظلة] [قدیمی] mazāl[l] = مظله
-
واژههای همآوا
-
مذال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mozāl ۱. درازدامن؛ دامندار.۲. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مستفعلن به مستفعلان تغییر کند.
-
مذال
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِمف .) دامن داده .
-
مذال
لغتنامه دهخدا
مذال . [ م ِ ] (ع مص ) مَذَل . مذالة. (متن اللغة). رجوع به مَذَل شود. || مَذل . مَذَل . (متن اللغة). رجوع به مَذَل شود.
-
مذال
لغتنامه دهخدا
مذال . [ م ُ ] (ع ص ) دامن فروهشته . (از المعجم ). نعت مفعولی است از اذالة. رجوع به اذالة شود. || در اصطلاح عروض ، در بحر بسیط و کامل و متدارک افزودن حرفی باشد بر وتد آخر بیت چنانکه متفاعلن را متفاعلان و مستفعلن رامستفعلان و فاعلن را فاعلان گویند، و ...
-
مزال
لغتنامه دهخدا
مزال . [ م َ زال ل ] (ع اِ) ج ِ مَزلّة:مزال اقدام ؛ لغزشگاه . پای لَغز. رجوع به مزلة شود.
-
مزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مزالّ، جمعِ مَزَلَّة] [قدیمی] mazāl[l] = مزله
-
جستوجو در متن
-
اصحاب رواق
لغتنامه دهخدا
اصحاب رواق . [ اَ ب ِ رِ ] (اِخ ) اهل مظال . اهل مظلة. رجوع به اصحاب مظله شود.
-
مظلة
لغتنامه دهخدا
مظلة. [ م ِ ظَل ْ ل َ / م َ ظَل ْ ل َ ] (ع اِ) خیمه ٔ بزرگ و سایبان . (منتهی الارب ). سایه وان . ج ، مظلات . (مهذب الاسماء) (دهار). خیمه ٔ بزرگ . ج ، مَظال ّ. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). ازآلات پادشاهان است و اسم آن در فارسی چتر است . (از صبح ...
-
مظله
لغتنامه دهخدا
مظله . [ م ِ ظَل ْ ل َ / م َ ظَل ْ ل َ] (ازع ، اِ) مظلة. خیمه و سایبان بزرگ : باغ از حریر حله بر گل زند مظله مانند سبزکله بر تکیه گاه دارا. کسایی مروزی .هر که ما را بدید و در حق فرزندان و مریدان و خاندان ما سعی نیکو کرد فردا در مظله ٔ شفاعت ما باشد. ...
-
اصحاب مظله
لغتنامه دهخدا
اصحاب مظله . [ اَ ب ِ م ِ ظَل ْ ل َ ] (اِخ ) اصحاب المظلة. ابن ابی اصیبعه آرد: چنانکه قومی از فلاسفه پنداشته اند و ایشان معروف به مشائیان و اصحاب مظله اند. (عیون الانباء ج 1 ص 20). و صاعد اندلسی آرد: دسته ٔ سوم که بنام محلی که تعلیم فلسفه در آن نموده...