کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مطوق
/motavvaq/
معنی
طوقدار؛ دارای طوق یا گردنبند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطوق
فرهنگ فارسی معین
(مَ طَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) طوق دار، با گردن بند آراسته شده .
-
مطوق
لغتنامه دهخدا
مطوق . [ م ُ طَوْ وَ ] (ع ص ) در طوق کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). طوقدار. (ناظم الاطباء) : آزاد شد از گناه گردنت هر گه که شدی به حق مطوق . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 236). || طوق دار و آراسته شده با گردن بند. (ناظم الاطباء). || در شواهد زیر معنی کنا...
-
مطوق
لغتنامه دهخدا
مطوق . [ م ُ طَوْ وِ ] (ع ص ) شائق . خواهان : گردن من به طوق منت اوهست هردم زدن مطوق تر. سوزنی .گه ز شادی خواست هم فانی شدن پس مطوق آمد اینجان با بدن .(مثنوی ).
-
مطوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motavvaq طوقدار؛ دارای طوق یا گردنبند.
-
واژههای مشابه
-
علی مطوق
لغتنامه دهخدا
علی مطوق . [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) ابن ابی فتح کاتب . مشهور به مطوق . وی اخبار وزراء المقتدر عباسی و دیگران را جمعآوری کرده است . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 30). و نیز رجوع به مطوق (علی بن فتح ...) شود.
-
واژههای همآوا
-
متوق
لغتنامه دهخدا
متوق . [ م ُ ت َوْ وَ ] (ع ص ) (از «ت وق ») سخت آرزومند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرزومند. (ناظم الاطباء). || آنچه مورد خواهانی و آرزو باشد. شی ٔ متوق ، ای متشهی [ م ُ ت َ ش َ هَ ها ]. (از ذیل اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن فتح ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به مطوق . رجوع به مطوق (علی بن ...) و علی مطوق شود.
-
علی کاتب
لغتنامه دهخدا
علی کاتب . [ ع َ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن ابی فتح کاتب . مشهور به مطوق . رجوع به علی مطوق شود.
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن فتح ، ملقب به مطوق . رجوع به مطوق علی بن فتح ... شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی فتح کاتب ، مشهور به مطوق . رجوع به علی مطوق شود.
-
میم
فرهنگ فارسی معین
(اِ. حر.) 1 - نام حرف بیست و هشتم از الفبای فارسی . 2 - (کن .) لب آن گاه که به شکر خنده گشوده شود. ؛ ~ کاتب کنایه از: نابینا، کور. ؛ ~ مطوق کنایه از: آلت مرد، نره .
-
میم
لغتنامه دهخدا
میم . (اِ) نام حرف بیست وهشتم از الفبای فارسی و بیست وچهارم از الفبای عربی . رجوع به «م » شود.- اصحاب المیم ؛ آنهائی که مطالب و اسرار و گنجینه های مخفی را جستجو میکنندزیرا نخستین حرف این کلمه «م » است . (دزی ج 2 ص 630).- چو میم ؛ مخفف چون میم . مان...