کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطوعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مطوعه
معنی
(مُ طَ وَّ عَ) [ ع . مطوعة ] (اِ.) یا «غازیان » مردمی بودند که در شهرها داوطلبانه برای جهاد با کفار جمع می شدند و لشکری تشکیل می دادند که سالاری مخصوص داشت . این سالار را سالار غازیان یا سالار غازی می نامیدند. این کار مخصوصاً در زمان غزنویان به واسطة لشکرکشی های هندوستان عنوان داشت .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطوعه
فرهنگ فارسی معین
(مُ طَ وَّ عَ) [ ع . مطوعة ] (اِ.) یا «غازیان » مردمی بودند که در شهرها داوطلبانه برای جهاد با کفار جمع می شدند و لشکری تشکیل می دادند که سالاری مخصوص داشت . این سالار را سالار غازیان یا سالار غازی می نامیدند. این کار مخصوصاً در زمان غزنویان به واسطة...
-
واژههای مشابه
-
مطوعة
لغتنامه دهخدا
مطوعة. [ م ُ طَوْ وِع َ ] (ع ص ) آنان که به طوع جهاد کنند بی آنکه واجب گردد بر ایشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کسانی که بخودی خود به غزو روند. ج ، مطوعون . (مهذب الاسماء). نام مسلمانان و داوطلبان جهاد در جن...
-
واژههای همآوا
-
مطواح
لغتنامه دهخدا
مطواح . [ م ِطْ ] (ع اِ) چوبدستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).عصا و چوب دستی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مطوع
لغتنامه دهخدا
مطوع . [ م ُ طَوْ وِ ] (ع ص ) آن که به طوع جهاد کند بی آنکه بر وی واجب باشد. ج ، مطوعین . (ناظم الاطباء). و رجوع به مطوعة و مطوعین شود.
-
مطوعی
لغتنامه دهخدا
مطوعی . [ م ُ طَوْ وِ ] (ص نسبی ) نسبت است مر مطوعه را که جمعی را گویند که برای غزو و جهاد به بلاد کفر آمده اند. (از لباب الانساب ) (از الانساب سمعانی ).
-
سالار
لغتنامه دهخدا
سالار. (اِخ ) محسن بن علی بن احمد المطوعی مکنی به ابوالعباس ، سالار غازیان بود و هریک چند بار با مطوعه به «طرسوس » رفتی به غزو و احفاد او در بیهق بنام سالاریان معروف بوده اند. رجوع به تاریخ بیهق ص 124 شود.
-
درهم
لغتنامه دهخدا
درهم . [ دِ هََ ] (اِخ )ابن نصربن رافعبن لیث بن نصر سیار. از مطوعه ٔ سیستان بود. بعد از برادرش صالح بن نصر کنانی ریاست مطوعه را یافت و یعقوب لیث را سپهسالاری خویش داد اما بعد ازشجاعت یعقوب ترسید و درصدد کشتن او برآمد لیکن یعقوب از قصد او آگاه شد و در...
-
باسعیدان
لغتنامه دهخدا
باسعیدان . [ س َ ] (اِ) این کلمه بهمین صورت در تاریخ بیهقی آمده و در چاپ فیاض آنرا در ضمن اعلام اماکن و قبایل آورده اند و در ص 283 در حاشیه مینویسند: کذا در همه ٔ نسخه ها، و اگر صحیح باشد شاید اصطلاح بوده برای غازیان (مطوعه ) : و مردم ماوراء النهرنیز...
-
داوطلب
لغتنامه دهخدا
داوطلب . [ طَ ل َ ] (نف مرکب ) داوخواه .نامزد. دَوطَلَب (در تداول مردم قزوین ). خواستار. پیشی جوینده در امری بر دیگران . خواستار پیشی گرفتن و تقدم در نوبت : غزاة مطوعه ؛ غازیان داوطلب دل انگیز.- سرباز داوطلب ؛ مقابل اجباری . به که بخواست خود بخدمت س...
-
مرتزقة
لغتنامه دهخدا
مرتزقة. [ م ُ ت َ زِ ق َ ] (ع اِ) اجری خواران . صاحبان رواتب . سپاهیان جیره خوار. مقابل مطوعه به معنی داوطلبان . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). آنان کشان امام از مال فی ٔ رزق دهد تا با کفار مقاتله کنند. (مهذب الاسماء). کسانی که وجه ارتزاق دریافت دارند....
-
زبطره
لغتنامه دهخدا
زبطره . [ زِ ب َ رَ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) وقعه ای است مسلمانان را با مردم ترکیه (روم ) در روزگار معتصم . (از مجمع الامثال میدانی ). طبری آرد: معتصم ده هزار مرد با افشین فرستاد بحرب بابک با سرهنگی نام او جعفربن دینارکه او را جعفر الخیاط خواندندی ... ...
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ ] (اِخ ) ابن علی . وی چهارمین تن ازسلسله ٔ ملوک ایلکخانیه ٔ ترکستان بوده و شرف الدوله لقب داشته و از سال 403 تا 408 هَ . ق . فرمانروائی کرده است . (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 121). مورخان وی را بنام طغان خان در تواریخ نام میبرند. وی برا...