کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطوع
لغتنامه دهخدا
مطوع . [ م ُ ] (ع مص ) مطع فی الارض مَطعاً و مطوعاً؛ رفتن و گم شدن . || خوردن چیزی را به پیش دهان و به دندان پیشین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مطع شود.
-
مطوع
لغتنامه دهخدا
مطوع . [ م ُ طَوْ وِ ] (ع ص ) آن که به طوع جهاد کند بی آنکه بر وی واجب باشد. ج ، مطوعین . (ناظم الاطباء). و رجوع به مطوعة و مطوعین شود.
-
واژههای همآوا
-
متوع
لغتنامه دهخدا
متوع . [ م ُ ] (ع مص ) برآمدن و بلند شدن روز و به نهایت رسیدن بلندی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روز دور برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). دور برآمدن . (المصادر زوزنی چ تقی بینش ص 249).
-
جستوجو در متن
-
خفنده
لغتنامه دهخدا
خفنده . [ خ ُ ف َ دَ /دِ ] (نف ) جهنده . (یادداشت بخط مؤلف ) : هم آهو خفنده ست و هم تیزتک هم آزاده خو مطوع و تیزگام .فرالاوی .
-
مطوعین
لغتنامه دهخدا
مطوعین . [ م ُطْ طَوْ وِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُطَّوِّع در حالت نصبی و جری : الذین یلمزون المطوعین من المؤمنین فی الصدقات ... (قرآن 79/9).