کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطهرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
میضاة
لغتنامه دهخدا
میضاة. (ع اِ) جای دست و روی شستن . (منتهی الارب ، ماده ٔ وض ء) (ناظم الاطباء). || آب وضوء. آبدستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مطهره . (ناظم الاطباء). مطهره که از آن وضو گیرند. (اقرب الموارد).
-
آبریز
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبریزگاه، توالت، دستشویی، کابینه، مبال، مستراح ۲. دلو ۳. آبدستان، آفتابه، ابریق، مطهره
-
متاره
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ یا رِ) [ ع . مطهره ] (اِ.) 1 - ظرفی که از چرم دوزند. 2 - آفتابه .
-
اداوة
لغتنامه دهخدا
اداوة. [ اِ وَ ] (ع اِ) مَطهرة، یعنی آبدستان . (منتهی الارب ). قُمقمه . مَطهره . ظرف آب . آفتابه . (آنندراج ). ج ، اداوی : اعرابی از کوزه ٔ عمر نبیذ خورد مست شد عمر رضی اﷲ عنه او را حد زد اعرابی گفت از اداوه ٔ تو خوردم امیرالمؤمنین گفت حد بر مستی زد...
-
ابریق
فرهنگ فارسی معین
( ا ِ) [ معر. ] (اِ.) 1 - کوزه . 2 - ظرف سفالین با دسته و لوله برای آب یا شراب . 3 - آفتابه ، لولهین . 4 - مطهره . 5 - وزنی معادل دو من .
-
متاره
لغتنامه دهخدا
متاره . [ م َ رَ / رِ ] (اِ) به معنی آفتابه است . (برهان ) (از ناظم الاطباء). آفتابه بود. (از فرهنگ جهانگیری ). مطهره . (زمخشری از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء). || انا و ظرفی را نیز گویند که از چرم دوزند وبه عربی مطهره خوانند. (برهان ). ...
-
توشه دان
لغتنامه دهخدا
توشه دان . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) ابتر. بالة. قلع. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مطهره . (زمخشری ). مزود. (دهار). خورجین و تنچه و کیسه ای که در آن آذوقه گذارند. جائی که در آن زاد نهند. انبانی که در آن غدای سفر نهند. || جامه دان . (ناظم الاطباء).
-
مطاره
لغتنامه دهخدا
مطاره . [ م َطْطا رَ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از مطهره ٔ تازی ، آوندی چرمین که در آن آب کنند و در سفر با خود بردارند. (ناظم الاطباء) : چون به پیش آب رسیدند دست به پشت اسب مالیدند و یک غرفه آب بر گرفتند و در مطاره ریختند. (قصص الانبیاء ص 143). و رجوع به م...
-
ابریق
لغتنامه دهخدا
ابریق . [ اِ ] (معرب ، اِ) معرب آبری (تاج العروس ) یا آبریز. ظرف سفالین برای شراب : ابریق می مرا شکستی ربّی برمن در عیش من ببستی ربّی . (منسوب به خیام ). || آبدستان . (خلاص نطنزی ) (مهذب الاسماء). تاموره . || کوزه ٔ آب . کوزه : پس فروشد ابله ایمان را...
-
آبدستان
لغتنامه دهخدا
آبدستان . [ دَ ] (اِ مرکب ) آفتابه ای که بدان دست و روی شویند. ابریق . (مهذب الاسماء). تاموره . مطهره : سر فروبرد و آبدستان خواست بازوی شهریار را بربست . عسجدی یا سنائی یا عنصری .درساعت طشت و آبدستان بیاوردند. (تاریخ برامکه ).آسمان آورده زرین آبدستان...
-
تذریح
لغتنامه دهخدا
تذریح . [ ت َ ] (ع مص ) کاغله در طعام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ذراح انداختن در طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ذراریح که نوعی سم است ، در طعام ریختن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || اندکی زعفران و جز آن در آب کردن . (تاج المصا...
-
درک کشیدن
لغتنامه دهخدا
درک کشیدن . [ دَ رَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) این ترکیب در عبارت ذیل منقول در سفرنامه ٔ رابینو آمده است و ظاهراً معنی ملتزم و متعهد کردن کسی به انجام عملی با بیم دادن به عذاب آن جهانی دارد : بر شرکاء رودخانه ٔ مذکوره واجب و لازم است به مقتضای شریعت م...
-
مرفوعة
لغتنامه دهخدا
مرفوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرفوع ، که نعت مفعولی است از مصدر رفع. رجوع به مرفوع و رفع شود.- احادیث مرفوعة ؛ حدیثهای مرفوع ، مرفوع از احادیث . رجوع به مرفوع و حدیث شود.|| بالا برده شده . بلند داشته و برداشته شده و برافراشته : فرش مرفوعة. (قرآن ...
-
مزادة
لغتنامه دهخدا
مزادة. [ م َ دَ ] (ع اِ) توشه دان فراخ ، یا عام است . (از منتهی الارب ). توشه دان فراخ و یا هر توشه دانی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ، مَزاد، مَزائد . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آبدست دان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آفتابه . خیک . ...
-
مبال
لغتنامه دهخدا
مبال . [ م َ ] (ع اِ) جای بول یعنی محل پیشاب . (غیاث ) (آنندراج ). طهارت خانه . آبریز. حاجت خانه . مبرز. خلا. آبخانه . مخرج . مذهب . مستراح . کنیف . ادبخانه . طشت خانه . بیرون . سرآب . آبشتنگاه . بیت التخلیه . متوضا. حاجتگاه . غسل خانه . مطهره . طهار...