کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطنب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطنب
لغتنامه دهخدا
مطنب . [ م َ ن َ ] (ع اِ) گردن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منکب والعاتق . (بحر الجواهر). || بازو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مطنب
لغتنامه دهخدا
مطنب . [ م ُ طَن ْ ن َ ] (ع ص ) خباء مطنب ؛ خیمه ٔ استوار به طناب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خیمه ٔ به طناب استوار کرده . (ناظم الاطباء) : و سرادق جلال و حشمت او را به طناب تأیید مطنب و مقدم گردانید. (سندبادنامه ص 8).
-
مطنب
لغتنامه دهخدا
مطنب . [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) درازی دهنده ٔ بسیارگو. (غیاث ) (آنندراج ). آنکه عبارات را دراز کشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
مطانب
لغتنامه دهخدا
مطانب . [ م ُن ِ ] (ع ص ) جاری مطانبی ؛ آن که طناب خانه ٔ او تا طناب خانه ٔ من است . (منتهی الارب ) (از محیطالمحیط). همسایه و همجوار خیمه . یقال جاری مطانبی ؛ یعنی طناب های چادر او در میان چادر من است . (ناظم الاطباء). مطنب . (ناظم الاطباء) (از اقرب ...
-
مقوم
لغتنامه دهخدا
مقوم . [ م ُ ق َوْ وَ ] (ع ص ) قیمت کرده شده . (ناظم الاطباء). ارزیابی شده . و رجوع به تقویم شود. || راست کرده شده . (ناظم الاطباء). برپاشده . قایم شده . راست ایستاده : آنگه فروبرد به زمین بی جنایتی این قامت مقوم و جسم جسیم ما. سنائی (دیوان چ مصفا ص ...
-
سرادق
لغتنامه دهخدا
سرادق . [ س ُ دِ ] (ع اِ) سراپرده . ج ، سرادقات . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (دهار).سراپرده و شامیانه . (غیاث ) (ربنجنی ). و بعضی نوشته اند که این معرب سراپرده است . (آنندراج ) : بنشین در بزم بر سریر به ایوان خرگه برتر زن از سرادق کیوان . منوچهری ...
-
مکثار
لغتنامه دهخدا
مکثار. [ م ِ ] (ع ص ) بسیارگوی . (مهذب الاسماء). بسیارسخن . مِکثیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کثیرالکلام و بسیارگو. (غیاث ).پرگو و بسیارسخن . (ناظم الاطباء). پرسخن . بسیارگو. پرگو. پرچانه . روده دراز. پرروده . (یادداشت به خط مرحوم ...
-
دوش
لغتنامه دهخدا
دوش . (اِ) شانه . کول و شانه و کتف . آن جزء از بدن که بواسطه ٔ وی در انسان بازوها و در چارپایان دستها به تنه متصل می گردند. (ناظم الاطباء). فراز بندگاه که آن را سفت و کفت نیز گویند و به تازیش کتف نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). کتف . (از آنندراج ) (از فره...
-
گردن
لغتنامه دهخدا
گردن . [ گ َ دَ ] (اِ) پهلوی گرتن ، کردی گردن ، افغانی وبلوچی گردن ، وخی و شغنی گردهن و سریکلی گردهان . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). معروف است و به عربی جید و عنق خوانند. (برهان ). ج ، گردنها. رَقَبَه . مَطنَب . عَطَل . (منتهی الارب ). یال . (فرهنگ ...
-
اطناب
لغتنامه دهخدا
اطناب . [ اِ ] (ع مص ) سخت وزیدن باد در غبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اطناب باد؛ بشدت وزیدن آن در غبار. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || پی یکدیگر رفتن شتران . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). رسیدن برخ...
-
بازو
لغتنامه دهخدا
بازو. (اِ) قسمتی از دست است که از دوش تا آرنج را شامل است ، در اوستا بازو ، درسانسکریت با هو «بارتولمه 956» در گیللی بازوء ، یرنی و نطنزی بازو «ک ، 1 ص 338»، دزفولی و شوشتری بویی . (حاشیه ٔ فرهنگ برهان قاطع چ معین ). قسمتی از دست که از دوش تا آرنج بو...