کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطموس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مطموس
/matmus/
معنی
۱. (ادبی) ویژگی پایهای که در آن فع از فاعلاتن مانده است؛ ناپدیدشده؛ گمشده.
۲. [قدیمی] دورشده.
۳. [قدیمی] نابینا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطموس
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - محو شده ، تباه شده . 2 - ناپدید شده ، گم گشته . 3 - دور شده . 4 - در علم عروض طمس آن است که از این «فاع لاتن » بعد از اسقاط هر دو سبب عین نیز ساقط شود «فا» بماند، «فع » به جای آن به نهی و «فع » چون از این «فاع لاتن » خیزد آن...
-
مطموس
لغتنامه دهخدا
مطموس . [ م َ ] (ع ص ) نابینا.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). طمیس . (اقرب الموارد). و رجوع به طمیس شود.- مطموس العین ؛ دجال ، بدان جهت که یک چشم را نشان ندارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ناپدیدشده . (زمخشری ). ناپدید....
-
مطموس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] matmus ۱. (ادبی) ویژگی پایهای که در آن فع از فاعلاتن مانده است؛ ناپدیدشده؛ گمشده.۲. [قدیمی] دورشده.۳. [قدیمی] نابینا.
-
واژههای مشابه
-
علقمه ٔ مطموس
لغتنامه دهخدا
علقمه ٔ مطموس . [ ع َ ق َ م َ ی ِ م َ ] (اِخ ) ابن أسلم بن مرثدبن زیدبن أعلس بن علقمةبن ذی حدن اکبر. رجوع به علقمه ٔ نواحه شود.
-
واژههای همآوا
-
مطموث
لغتنامه دهخدا
مطموث . [ م َ ] (ع ص ) ببسوده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ریمناک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به طمث در همین لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
ناپیدا شده
لغتنامه دهخدا
ناپیدا شده . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) مطموس . ناپیدا. رجوع به ناپیدا شود.
-
مطمس
لغتنامه دهخدا
مطمس . [ م ُ م َ ] (ع ص ) کورشده و کور و نابینا. (ناظم الاطباء). و رجوع به مطموس شود.
-
مطموسة
لغتنامه دهخدا
مطموسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) مؤنث مطموس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن اسلم بن مرثدبن زیدبن اعلس بن علقمةبن ذی حدن اکبر، مشهور به مطموس . رجوع به علقمه ٔ نواحه شود.
-
پاک شده
لغتنامه دهخدا
پاک شده . [ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سترده . زدوده . ممحو. ممحوه . ممحی . ممحیه . محو شده . زایل شده . مطموس . مطموسه . منسوخ . محکوک . ممحوق . ممحوقه . || بری . عاری . || پاک . زکّی . منقّح . مطهّر.
-
علقمه ٔ نواحه
لغتنامه دهخدا
علقمه ٔ نواحه . [ ع َ ق َ م َ ی ِ ن َوْ وا ح َ ] (اِخ ) ابن اسلم بن مرثدبن زیدبن اعلس بن علقمةبن ذی حدن اکبر، مشهور به مطموس ، و بواسطه ٔ اینکه غالب اشعارش در مراثی حمیر است او را نَوّاحه گویند. وی در حسن تشبیه از عجایب روزگار بود. (از الاصابة ج 5 قس...
-
مدروس گشتن
لغتنامه دهخدا
مدروس گشتن . [ م َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) فرسوده و کهنه شدن . متروک و بی رونق شدن . || مطموس و محو و ناپدید شدن . از بین رفتن : چه وقایع و حوادث به مرور شهور ایام و امتداد دهور و اعوام آن را مدروس و مطموس می گرداند. (رشیدی ). کسانی که شهرها و دیه ها و ...