کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطعان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطعان
لغتنامه دهخدا
مطعان . [ م ِ ] (ع ص ) بسیار نیزه زننده بر دشمن یا عام است و طعن کننده . ج ، مطاعین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). نیزه دار. (دهار). نیزه زننده . ج ، مطاعین . (مهذب الاسماء). نیزه زن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
مطاعن
لغتنامه دهخدا
مطاعن . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مِطعَن و مِطعان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). و رجوع به مطعن و مطعان شود.
-
مطاعن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مطعن] matā'en = مطعن
-
جستوجو در متن
-
مطاعن
لغتنامه دهخدا
مطاعن . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مِطعَن و مِطعان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). و رجوع به مطعن و مطعان شود.
-
مطعن
لغتنامه دهخدا
مطعن . [ م ِ ع َ ] (ع ص ) بسیار نیزه زننده و طعن کننده . ج ، مطاعن . (ناظم الاطباء). مطعان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به همین کلمه شود.
-
نیزه زن
لغتنامه دهخدا
نیزه زن . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ زَ ] (نف مرکب ) رامح . (منتهی الارب ). مطعان .(السامی ). نیزه افکن . نیزه ور. نیزه گذار : هزار از یل نیزه زن زابلی گزین کرد با خنجر کابلی .اسدی .
-
طعن
لغتنامه دهخدا
طعن . [ طَ ] (ع مص ) زدن به نیزه کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لَزّ. (منتهی الارب ). نیزه زدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 67). خستن . (دهار) : تو حمله آری چون آب و آتش از چپ و راست به ضرب و طعن برآری دمار از آتش و آب .مسعودسعد. || کلان سال گردیدن...