کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطرح کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مطرح کردن
معنی
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) مورد بحث و گفتگو قرار دادن .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
طرح کردن، به بحث گذاشتن
برابر فارسی
درمیان گذاشتن
دیکشنری
broach, pose, propound, put
-
جستوجوی دقیق
-
مطرح کردن
واژگان مترادف و متضاد
طرح کردن، به بحث گذاشتن
-
مطرح کردن
فرهنگ واژههای سره
درمیان گذاشتن
-
مطرح کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) مورد بحث و گفتگو قرار دادن .
-
مطرح کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قدم , مقدمة , منضدة , ناقش , وقفة
-
جستوجو در متن
-
ناقش
دیکشنری عربی به فارسی
بحث کردن , مطرح کردن , گفتگو کردن
-
قدم
دیکشنری عربی به فارسی
معرفي کردن , نشان دادن , باب کردن , مرسوم کردن , اشنا کردن , مطرح کردن
-
presenile
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مطرح کردن
-
mooted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مودم، مطرح کردن، دادخواهی کردن
-
mooting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیراندازی، مطرح کردن، دادخواهی کردن
-
obtrude
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متوقف کردن، مزاحم شدن، جسارت کردن، بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
-
discusses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بحث می کند، مطرح کردن، گفتگو کردن، بحی کردن، بادقت بحی کردن
-
discussed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بحث کردیم، مطرح کردن، گفتگو کردن، بحی کردن، بادقت بحی کردن
-
discuss
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بحث و گفتگو، مطرح کردن، گفتگو کردن، بحی کردن، بادقت بحی کردن
-
put forward
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مطرح کردن، نامزد شدن، طرح کردن، نامزد