کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطرب و ساقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطرب و ساقی
فرهنگ گنجواژه
عمله طرب، بزمآرا.
-
واژههای مشابه
-
مُطرِب
لهجه و گویش بختیاری
motreb مطرب، گروه نوازندگان تشمال.
-
مطرب رو حوضی
لهجه و گویش تهرانی
بازیگر تخته حوضی
-
جستوجو در متن
-
نیک کردار
لغتنامه دهخدا
نیک کردار. [ ک ِ ] (ص مرکب ) نیکوکار. (ناظم الاطباء). خوش رفتار. نیک رفتار : ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخن همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام .حافظ.
-
ساقی
لغتنامه دهخدا
ساقی . (ع ص ، اِ) آب ده . (مهذب الاسماء) (دهار). آب دهنده . ج ، سُقات . (منتهی الارب ). آنکه سیراب کند. آنکه تشنگی فرونشاند. آبدار : و سیدالشهداء حمزه و ساقی حجاج عباس ، اعمام (حضرت علی ). [ بودند ] . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 10). || چمانی . (برهان )...
-
میراث خوارگان
لغتنامه دهخدا
میراث خوارگان . [خوا / خا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ج ِ میراث خواره . میراث خواره ها. میراث خواران . ارث بران . وارثان : خزینه داری میراث خوارگان کفر است به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی . حافظ.و رجوع به میراث خوار و میراث خواره شود.
-
غم گسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qamgosār ۱. یار و دوست که همدم و همراز باشد و غم شخص را از بین ببرد؛ غمخوار: ◻︎ همه روز اگر غم خوری غم مدار / چو شب غمگسارت بُوَد در کنار (سعدی۱: ۱۶۳).۲. (صفت فاعلی) آنچه غم و غصه را بزداید؛ آنچه اندوه ببرد؛ غمزدا: ◻︎ مطرب یار...
-
نشاطانگیز
لغتنامه دهخدا
نشاطانگیز. [ ن َ / ن ِ اَ ] (نف مرکب ) نشاطآور. نشاطافزا. طرب انگیز. سروربخش . سرورانگیز. که موجب سرور و انبساط خاطر شود : ساقی فریب آمیز بین مطرب نشاطانگیز بین بازار می زآن تیز بین مرسوم جان زآن تازه کن . خاقانی .شاه از آن سرخ سیب شهدآمیزخواست افسان...
-
درباقی شدن
لغتنامه دهخدا
درباقی شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چیزی نماندن و تمام گردیدن و آخر شدن و وجود نداشتن . (برهان ). موقوف شدن . (آنندراج ) : طلب ها درباقی شدو اعتقادها فسادی تمام گرفت . (اسرار التوحید ص 4).مطرب آمد روانه شد ساقی شد طرب را بهانه درباقی . نظا...
-
جام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ĵām] jām ۱. ظرفی از طلا، نقره، آبگینه، یا مانند آن که با آن شراب مینوشند؛ پیاله؛ ساغر؛ گیلاس.۲. کاسه.٣. (تصوف) دل عارف که مالامال بادۀ معرفت است.٤. (تصوف) عالم وجود: ◻︎ ساقی به نور باده برافروز جام ما / مطرب بگو که کار جهان شد به کام م...
-
نوا زدن
لغتنامه دهخدا
نوا زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نغمه سرائی کردن . تغنی کردن . آهنگ نواختن . نوازندگی کردن : تا چون هزاردستان بر گل نوا زندقمری چو عاشقان به خروش آید از چنار. فرخی .چو بلبل شد و بر گل روی دوست نوا می زند وقت شام و سحر. مسعودسعد.ساقی بیار جامی کز زه...
-
چسته
لغتنامه دهخدا
چسته . [ چ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) بمعنی نغمه و آهنگ باشد. (برهان ). نغمه را گویند. (جهانگیری ). بمعنی نغمه است . (انجمن آرا) (آنندراج ). نغمه و آهنگ . (ناظم الاطباء). نغمه . (فرهنگ نظام ). آواز و آهنگ خوانندگی : ز قول مطرب دلکش نیوشی چسته های خوش ز دست س...
-
دیر شدن
لغتنامه دهخدا
دیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تأخیر شدن . به تأخیر افتادن : و گر دیر شد گرم رو باش و چست ز دیر آمدن غم ندارد درست .سعدی . || مدتی گذشتن . دیر زمانی سپری شدن : مدتی اتفاق دیدن او نیفتاد کسی گفت دیر شد که فلان را ندیده ای . (گلستان ).بیار ساقی مجلس...