کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطبق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خاک مطبق
لغتنامه دهخدا
خاک مطبق . [ ک ِ م ُ طَب ْ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از کره ٔ زمین . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : شرم در این طارم ازرق نماندآب در این خاک مطبق نماند .نظامی (از آنندراج ).
-
حرف مستعلی مطبق
لغتنامه دهخدا
حرف مستعلی مطبق . [ ح َ ف ِ م ُ ت َ ی ِ م ُ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف مطبق . رجوع به حرف مستعلی شود.
-
جستوجو در متن
-
حرف منفتح
لغتنامه دهخدا
حرف منفتح . [ ح َ ف ِ م ُ ف َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در مقابل حرف مطبق . جز چهار حرف ص ، ض ، ط، ظ، سائر حرفها منفتح باشند، زیرا که هنگام تلفظ به آنها حنک بر زبان منطبق نشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به مطبق و حرف مطبق شود.
-
plate freezer
یخزن صفحهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] یخزنی که در آن مواد غذایی در تماس با صفحات مطبق و سرد منجمد میشوند
-
کوه برکوه
لغتنامه دهخدا
کوه برکوه . [ ب َ ] (اِ مرکب ) عنبر مطبق را گویند وآن نوعی از عنبر است که طبقه بر طبقه بر روی هم نشسته است ، مانند کوه . (برهان ) (آنندراج ). نوعی از عنبرکه طبقه طبقه بر روی هم نشسته است . (ناظم الاطباء). عنبر تر. عنبر مطبق . (یادداشت به خط مرحوم دهخ...
-
خاک معلق
لغتنامه دهخدا
خاک معلق . [ ک ِ م ُ ع َل ْ ل َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خاک مطبق . کره ٔ زمین . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ). رجوع به خاک مطبق شود.
-
temple mound
کوهۀ معبد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] سکوی بزرگ هرمی یا مخروطی، معمولاً مطبق و با رأسی مسطح، از خاک یا سنگ یا خشت، برای برپایی معبد یا دیگر سازههای آیینی برفراز آن
-
بلورلایه
لغتنامه دهخدا
بلورلایه . [ ب ُ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح زمین شناسی ، احجار متبلور مطبق . سنگهای بلورین که لایه های بسیار دارند. (از لغات فرهنگستان ).
-
حروف مطبقه
لغتنامه دهخدا
حروف مطبقه . [ ح ُ ف ِ م ُ ب َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف مطبق شود.
-
حرف مستعلی
لغتنامه دهخدا
حرف مستعلی . [ ح َ ف ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرفی که هنگام تلفظ آن زبان از جای خویش به بالا گراید، پس اگر آن اندازه بالا رود که به حنک منطبق شود مطبق نامیده شود و اگر کمتر بالا رود فقط مستعلی نامیده شود. حرفهای مستعلی اضافه بر چهار حرف مس...
-
step pyramid/ steped pyramid
هِرم پلهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] 1. بنایی هِرمی و مطبق با قاعدهای مربع از جنس سنگ یا خشت 2. هرم «جوسِر»، فرعون سلسله سوم، در سقاره که نمونهای از مرحلۀ انتقالی از مصطبههای سلسلههای آغازین به اهرام پادشاهی کهن است
-
آب معلق
لغتنامه دهخدا
آب معلق . [ ب ِ م ُ ع َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجازاً، آسمان : سنگ در این خاک مطبَّق نشان خاک بر این آب معلق فشان .نظامی .
-
مشبکی
لغتنامه دهخدا
مشبکی . [ م ُ ش َب ْ ب َ ] (ص نسبی )همچون مشبک . دارای حالت و چگونگی مشبک : در حلم با زمین مطبق برابر است وز قدر و جاه بر ز سپهر مشبکی . سوزنی .و رجوع به مشبک شود.
-
پامچال
لغتنامه دهخدا
پامچال . (اِ) زهرالربیع. نوعی از گیاه گل دار که در نواحی معتدله ٔ اروپا و آسیا میروید و انواع آن عبارتست از پامچال زبره . پامچال نرمه . پامچال مُطبّق . پامچال زرد .
-
صفرة
لغتنامه دهخدا
صفرة. [ ص ُ رَ ] (ع اِمص ) صفرت . زردی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء): در تفسره صفرت او نگریست بدانست که جوان در تب مطبق عشق است . (سندبادنامه ص 189). || (مص ) زرد شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || سیاهی ، از لغات اضداد است . (منتهی ...