کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطاولت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مطاولت
/motāvelat/
معنی
۱. کاری را طول دادن و عقب انداختن؛ طول دادن در کاری؛ کار را به امروز و فردا افکندن.
۲. با کسی نبرد کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطاولت
فرهنگ فارسی معین
(مِ وِ لَ) [ ع . مطاولة ] (مص ل .) درنگ کردن در کاری
-
مطاولت
لغتنامه دهخدا
مطاولت . [ م ُ وَ / وِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) مطاولة : جنگی بپای شد که از آن سخت تر نباشد که خصمان در کار مطاولت افکندند و نیک بکوشیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 493). چون مسافت میان هر دو لشکر نزدیک شد کافر راه مطاولت در محاربت و مصابرت در مصاولت پیش گرف...
-
مطاولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مطاوَلَة] [قدیمی] motāvelat ۱. کاری را طول دادن و عقب انداختن؛ طول دادن در کاری؛ کار را به امروز و فردا افکندن.۲. با کسی نبرد کردن.
-
واژههای همآوا
-
مطاولة
لغتنامه دهخدا
مطاولة. [ م ُ وَ ل َ ] (ع مص ) با کسی نبرد کردن به طول . (تاج المصادر بیهقی ). با کسی به درازی نورد کردن . (المصادر زوزنی ). نبرد کردن به درازی و بفضل و توانایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کار بر کسی دراز کردن . (المصادر زوزنی ). ک...
-
جستوجو در متن
-
مصاولت
لغتنامه دهخدا
مصاولت . [ م ُ وَ / وِ ل َ ] (از ع ، مص ) مصاولة. بر کسی برای جنگیدن حمله آوردن . رجوع به مصاولة شود. || (اِمص ) حمله . هجوم . مصاولة : چون مسافت میان هر دو لشکر نزدیک شد کافر راه مطاولت در محاربت و مصاولت پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 245).
-
مناضلت
لغتنامه دهخدا
مناضلت . [ م ُ ض َ / ض ِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) تیراندازی کردن به هم و نبرد در تیراندازی . مناضلة : تا یک تیر در جعبه ٔ امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 90). هر تیر نزاع که ما هر دو را در ترکش طبیعت سرکش بود در آن...
-
رجاله
لغتنامه دهخدا
رجاله . [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) مردمان پست و بی سروسامان . (ناظم الاطباء). سفلگان . فرومایگان . (فرهنگ فارسی معین ). غوغا. اراذل و اوباش . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و حرب افتاد میان سپاه دیگران و قتلی بسیار برفت و رجاله برخاستند و در ماه ذیح...
-
اذناب
لغتنامه دهخدا
اذناب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ذَنَب . دُمها. دنبالها. || اذناب ناس ؛ مردم کم پایه . مردمان حقیر. اسافل ناس . عوام الناس .ذنبات . اتباع . سَفَله ٔ مردم . مقابل نواصی قوم :5 امیرالمؤمنین اعزازها ارزانی داشتی ... تا... بمدینةالسلام رویم و غضاضتی که جاه خلا...