کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مطال
/metāl/
معنی
۱. درنگ کردن در کاری؛ تٲخیر کردن.
۲. درنگ کردن در ادای حق کسی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطال
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - درنگ کردن در امری ، تأخیر کردن . 2 - درنگ کردن در ادای وام و حق کسی .
-
مطال
فرهنگ فارسی معین
(مَ طّ) [ ع . ] (ص .) دیرکننده در پرداخت وام .
-
مطال
لغتنامه دهخدا
مطال . [ م َطْ طا] (ع ص ) مَطول . (منتهی الارب ). دیردارنده ٔ وام و دین و دیرکننده در وعده ٔ ادائی . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مَطل و مِطال و مطول شود. || خود آهن ساز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سازنده ٔ خود آه...
-
مطال
لغتنامه دهخدا
مطال . [ م ُ ] (ع ص ) نعت مفعولی از اطاله . طول داده شده . اطاله یافته . طولانی : مکتوبات او را به مطال و وعده ٔ مطال جواب می نبشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 270).
-
مطال
لغتنامه دهخدا
مطال .[ م ِ ] (ع مص ) با کسی معطل کردن . (زوزنی ). درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ماطله مماطلة و مطالا؛ درنگی کرد او را و درنگی کرد در ادای وام و حق او. (ناظم الاطباء). درنگ کردن در دادن چیزی به ک...
-
مطال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] metāl ۱. درنگ کردن در کاری؛ تٲخیر کردن.۲. درنگ کردن در ادای حق کسی.
-
مطال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motāl طولانی.
-
واژههای همآوا
-
متال
واژهنامه آزاد
فلز . هر ماده معدنی که مواد فلزی بداشته باشد.
-
جستوجو در متن
-
مطالة
لغتنامه دهخدا
مطالة. [ م ِ ل َ ] (ع اِمص ) آهنگری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حرفه ٔ مطّال . (از محیطالمحیط). و رجوع به مطال شود. || خودسازی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مماطلة
لغتنامه دهخدا
مماطلة. [ م ُ طَ ل َ ] (ع مص ) درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی . (منتهی الارب ). مطال . مماطلت . تأخیر کردن در کاری یا در حق کسی . معطل کردن . در انتظار نگه داشتن . رجوع به مماطلت و مطال شود. || (اِمص ) تأخیر. درنگ .
-
درنگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایست، توقف، سکون، مکث، وقفه ۲. فرصت، مهلت ۳. تامل، تانی ۴. تاخیر، دیرکرد، مطال
-
دیردارنده
لغتنامه دهخدا
دیردارنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مماعک . معک . ممعک . مطول . مطال . مماطل ابل ؛ دیردارنده ٔ وام . (منتهی الارب ).
-
تاخیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تعویق، درنگ، دیر ≠ تعجیل، تسریع ۲. تعلل، دفعالوقت، طفره، مماطله ۳. مطال ۴. دیرکرد ۵. دیرآمد ۶. مهلت، فرصت ۷. دیر کردن ۸. عقب انداختن