کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضیض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضیض
لغتنامه دهخدا
مضیض . [ م َ ] (ع اِ) دردی با کمی خارش که در لثه پدید آید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مضیض
لغتنامه دهخدا
مضیض . [ م َ ] (ع مص ) اندوهمند گردانیدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مضت العنز مضیضاً؛ آب خورد آن ماده بز و هر دو لب را فشار داد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رنجیدن وسوختن از مصیبت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
مذیذ
لغتنامه دهخدا
مذیذ. [ م َ ] (ع ص ) دروغگوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کذاب . (اقرب الموارد).
-
مزیز
لغتنامه دهخدا
مزیز. [ م َ ] (ع ص ) افزون و اندک . || سخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صعب . (المزهر سیوطی ص 317 سطر 15، از مرحوم دهخدا).- عزیز مزیز ؛ از اتباع است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مضاضة
لغتنامه دهخدا
مضاضة. [ م َ ض َ ] (ع مص ) رنجیدن و سوختن از مصیبت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مَضَض و مضیض شود.