کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضيق بحري پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مضيق بحري
معنی
ابدره
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضيق بحري
دیکشنری عربی به فارسی
ابدره
-
واژههای مشابه
-
مضیق
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنگنا، تنگجا ۲. دشوار، سخت، شاق، مشکل
-
مضیق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای تنگ ، تنگنا. 2 - تنگه ای که دو دریا را به هم وصل می کند.
-
مضیق
لغتنامه دهخدا
مضیق . [ م َ ] (ع اِ) تنگه . بغاز. بوغاز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مضیق
لغتنامه دهخدا
مضیق . [ م َ ] (ع اِ) جای تنگ . (غیاث ). مکان تنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای تنگ . مکان تنگ . (ناظم الاطباء) : برگشت به هزیمت و بدو رسیدند در مضیقی که میگریخت بکشتندش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244).کار من بالانمی گیرد در این شیب...
-
مضیق
لغتنامه دهخدا
مضیق . [ م ُ ض َی ْ ی َ ] (ع ص ) تنگ کرده و تنگ گرفته بر کسی . (ناظم الاطباء).
-
مضیق
لغتنامه دهخدا
مضیق . [ م ُ ض َی ْ ی ِ ] (ع ص ) تنگ کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مضیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مضایق] [قدیمی] maziq ۱. جای تنگ؛ تنگنا.۲. تنگهای که دو دریا را به هم وصل میکند.
-
واجب مضیق
لغتنامه دهخدا
واجب مضیق . [ ج ِب ِ م ُ ض َی ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واجب مضیق در مقابل واجب موسع است : وجوب اگر متعلق به وقت بود وآن وقت مساوی فعل باشد آن را واجب مضیق خوانند و تکلیف بدان جایز به اتفاق همچو روزه ٔ ماه رمضان . (نفایس الفنون ). واجب به اعتبا...
-
جستوجو در متن
-
ابدره
دیکشنری فارسی به عربی
مضيق بحري