کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مضمر
/mozmar/
معنی
پوشیده و پنهان؛ نهانداشته؛ در ضمیر نگهداشتهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پنهان، پوشیده، مستتر، نهان ≠ آشکار، عیان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضمر
واژگان مترادف و متضاد
پنهان، پوشیده، مستتر، نهان ≠ آشکار، عیان
-
مضمر
فرهنگ فارسی معین
(مُ مَ) [ ع . ] (اِمف .) پوشیده ، نهان داشته .
-
مضمر
لغتنامه دهخدا
مضمر. [ م ُ ض َم ْ م َ ] (ع ص ) اسب تیزرفتار باریک میان . (غیاث ) (آنندراج ) : میر ما را از پر روح الامین و زلف حورپر تیرو پرچم رخش مضمر ساختند. خاقانی .صحن فلک از قران انجم ماند رمه ٔ مضمران را. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 33).|| اسب فربه . (غیاث ) (آنن...
-
مضمر
لغتنامه دهخدا
مضمر. [ م ُ ض َم ْ م ِ ] (ع ص ) آنچه لاغر میکند و باریک و نحیف کننده . (ناظم الاطباء).
-
مضمر
لغتنامه دهخدا
مضمر. [ م ُ م َ ] (ع ص ) نهان داشته . (منتهی الارب ). در دل داشته شده و پنهان و پوشیده . مأخوذ از ضمیر بمناسبت آنکه ضمیر هر کسی پنهان باشد. (غیاث ) (آنندراج ). نهان داشته و در دل داشته و پنهان و پوشیده . (ناظم الاطباء). در دل گرفته . در دل داشته . (...
-
مضمر
لغتنامه دهخدا
مضمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص )آن که در دل نهان میدارد چیزی را. (ناظم الاطباء).
-
مضمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mozmar پوشیده و پنهان؛ نهانداشته؛ در ضمیر نگهداشتهشده.
-
مضمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mozammar ۱. لاغر؛ کمگوشت.۲. اسب لاغرمیان.
-
واژههای همآوا
-
مزمر
فرهنگ فارسی معین
(مِ مَ) [ ع . مزماز ] (اِ.) نای ، سیه نای .
-
مذمر
لغتنامه دهخدا
مذمر. [ م ُ ذَم ْ م َ ] (ع اِ)پس سر و گردن تا بن گوش . (منتهی الارب ). کتف تا بناگوش . (بحر الجواهر، از یادداشت مؤلف ). قفا، یا دو استخوان اصلی پشت سر یعنی ذفری ، یا کاهل و عنق و اطراف آن تا ذفری . (از متن اللغة). کاهل و عنق و آنچه گرد آن است تا ذفر...
-
مذمر
لغتنامه دهخدا
مذمر. [ م ُ ذَم ْ م ِ ] (ع ص ) کسی که دست خود را در فرج شتر آبستن کند تا بداند که بچه ٔ وی نر است یا ماده . (منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء) (از متن اللغة). نعت فاعلی است از تذمیر. رجوع به تذمیر شود. || آنکه کمک می کند در زادن شتر. (ناظم الاطباء). نع...
-
مزمر
لغتنامه دهخدا
مزمر. [ م ِ م َ ] (ع اِ) ساز عود. بربط. (آنندراج ) (غیاث ) . || مخفف مزمار است که به معنی نای باشد. (آنندراج ) (غیاث ). نی که در او نوازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به شادکامی در کاخ نو نشسته به عیش ز کاخ برشده تا زهره ناله ٔ مزمر.فرخی .همی تا ب...
-
جستوجو در متن
-
نهان
واژگان مترادف و متضاد
باطن، پنهان، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، مختفی، مخفی، مضمر، ناآشکار، نامرئی، نهفته ≠ آشکار، آشکارا، ظاهر، هویدا