کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مضمار
/mezmār/
معنی
۱. میدان.
۲. [مجاز] عرصه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پهنه، عرصه، میدان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضمار
واژگان مترادف و متضاد
پهنه، عرصه، میدان
-
مضمار
لغتنامه دهخدا
مضمار. [ م ِ ] (ع اِ) جای ریاضت دادن اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میدان اسب دوانی و جای ریاضت دادن اسب . (ناظم الاطباء). در غیاث نوشته که مضمار صیغه ٔ اسم است از ضَمر و ضمر در لغت به معنی لاغری است و معمول عربان چنان است که اول اسبان را فربه کنند...
-
مضمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mezmār ۱. میدان.۲. [مجاز] عرصه.
-
واژههای مشابه
-
مضمار السباق
دیکشنری عربی به فارسی
خط سير مسابقه , مسير مسابقه
-
واژههای همآوا
-
مزمار
واژگان مترادف و متضاد
۱. نی، نای ۲. چاکنای
-
مزمار
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) نای ، از آلات موسیقی بادی شبیه به سرنا که بیشتر در بین اعراب متداول است . ج . مزامیر.
-
مزمار
لغتنامه دهخدا
مزمار. [ م ِ ] (ع اِ) نای . ج ، مزامیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (دهار). نی که آن را می نوازند. (آنندراج ) (غیاث ). نای که بزنند. (مهذب الاسماء). از اقسام مزامیر است . نای . سورنا. نفیر. یراع . قَصّابه . مثقال . قوال . بوری . دو د...
-
مزمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mezmār ۱. [جمع: مزامیر] (موسیقی) از آلات موسیقی استوانهای شبیه سرنا که بیشتر میان عربها متداول است؛ نای.۲. (زیستشناسی) چاکنای.
-
مزمار
واژهنامه آزاد
نیی باشد که رامشگران زنند و به عربی آنرا مزمار نامند .
-
جستوجو در متن
-
خط سیر مسابقه
دیکشنری فارسی به عربی
مضمار السباق
-
مسیر مسابقه
دیکشنری فارسی به عربی
مضمار السباق
-
مضامیر
لغتنامه دهخدا
مضامیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مضمار است که به معنی میدان ریاضت اسبان باشد. (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به مضمار شود.