کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضروب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مضروب
/mazrub/
معنی
۱. زدهشده؛ کتکخورده.
۲. (اسم) (ریاضی) عددی که در عدد دیگر ضرب شده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. زده، کتکخورده
۲. بسشمرده، عدد ضرب شده ≠ ضارب، مضروب فیه
دیکشنری
beaten
-
جستوجوی دقیق
-
مضروب
واژگان مترادف و متضاد
۱. زده، کتکخورده ۲. بسشمرده، عدد ضرب شده ≠ ضارب، مضروب فیه
-
مضروب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - کتک زده شده ، کتک خورده . 2 - سکه زده ، مسکوک . 3 - عددی که در عدد دیگر ضرب شد ه .
-
مضروب
لغتنامه دهخدا
مضروب . [ م َ ] (ع ص ) زده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زده شده و کتک خورده . (ناظم الاطباء). || افراخته شده . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || ضرب شده و سکه شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوفته شده و مستحکم شده ....
-
مضروب
دیکشنری عربی به فارسی
حاصلضرب اعداد صحيح مثبت , وابسته به عامل ياکارخانه , مربوط به فاکتور ياعامل مشترک رياضي
-
مضروب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mazrub ۱. زدهشده؛ کتکخورده.۲. (اسم) (ریاضی) عددی که در عدد دیگر ضرب شده.
-
مضروب
دیکشنری فارسی به عربی
ضعف
-
مضروب
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) تایک، تایِ یکم. از ریشۀ "تاییدن" به چَمِ (معنیِ) "ضرب کردن". "تایک" خوانده می شود "تا - یک". برای نمونه، در گزارۀ 15 = 5 * 3، تایک 3 و تادو 5 است.
-
واژههای مشابه
-
مضروب فیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (ریاضی) mazrubonfih عددی که در آن ضرب شده؛ بسشمر.
-
مضروب فیه
دیکشنری فارسی به عربی
مضاعفة
-
مضروب فیه
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) تادو، تایِ دوم. از ریشۀ "تاییدن" به چَمِ (معنیِ) "ضرب کردن". "تادو" خوانده می شود "تا - دو". برای نمونه، در گزارۀ 15 = 5 * 3، تایک 3 و تادو 5 است.
-
واژههای همآوا
-
مذروب
لغتنامه دهخدا
مذروب . [ م َ ] (ع ص ) سیف مذروب ؛ شمشیر تیز. (منتهی الارب ). محدد و تیزشده ازهر چیزی ، کقوله : علی الاعداء مذروب السنان . (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ذرب . رجوع به ذرب شود.
-
جستوجو در متن
-
حاصلضرب اعداد صحیح مثبت
دیکشنری فارسی به عربی
مضروب