کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضبوط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مضبوط
/mazbut/
معنی
ضبطشده؛ نگهداشتهشده؛ بایگانیشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بایگانی
۲. ضبطشده ثبتشده
۳. ضبط، گردآوری
۴. محکم، استوار
۵. بازداشت، توقیف
۶. صحیح، درست، بیغلط
۷. ضابطهمند
۸. منظم، مرتب
۹. محفوظ
دیکشنری
registration
-
جستوجوی دقیق
-
مضبوط
واژگان مترادف و متضاد
۱. بایگانی ۲. ضبطشده ثبتشده ۳. ضبط، گردآوری ۴. محکم، استوار ۵. بازداشت، توقیف ۶. صحیح، درست، بیغلط ۷. ضابطهمند ۸. منظم، مرتب ۹. محفوظ
-
مضبوط
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) گرفته شده ، اخذ شده .
-
مضبوط
لغتنامه دهخدا
مضبوط. [ م َ ] (ع ص ) نیک نگاهداشته و حراست شده . و محفوظ. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) : آن اعمال و ولایت ها را چون شروان و شکی و دیگر اعمال به نان پاره بدیشان داد تا آن ثغر مضبوط ماند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 59).- مضبوطداش...
-
مضبوط
دیکشنری عربی به فارسی
دقيق
-
مضبوط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mazbut ضبطشده؛ نگهداشتهشده؛ بایگانیشده.
-
واژههای مشابه
-
recorded information
اطلاعات مضبوط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] اطلاعاتی که در هرنوع رسانهای ثبت یا ضبط شده باشد
-
جستوجو در متن
-
ثبت و ضبط
فرهنگ گنجواژه
مضبوط کردن، منظم کردن.
-
scientometrics
علمسنجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] مطالعۀ کمّی علم بهویژه بر مبنای خروجیهای مضبوط آن
-
ستوان
لغتنامه دهخدا
ستوان . [ س ُت ْ ] (ص ) بمعنی استوار است که مضبوط باشد. || محکم . || معتمد و امین . || باور داشتن . (آنندراج ) (برهان ).
-
استوان
فرهنگ فارسی معین
(اُ تُ) [ په . ] (ص مر.) 1 - استوار، پایدار. 2 - قابل اعتماد، امین . 3 - مضبوط .
-
شبک
لغتنامه دهخدا
شبک . [ ش ِ ] (اِ) دوک و بادریسه ٔ دوک را گویند و آن چیزی است از چرم یا چوب تنک که برگلوی دوک مضبوط سازند. (برهان ) (از ناظم الاطباء).
-
متأکد
لغتنامه دهخدا
متأکد. [ م ُ ت َ ءَک ْ ک َ ] (ع ص ) مضبوط. || مستحکم . || برقرار. || مکرر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأکد شود.
-
متأکد
لغتنامه دهخدا
متأکد. [ م ُ ت َ ءَک ْ ک ِ ] (ع ص ) مضبوط کننده . || محکم کننده . || مکرر. (ناظم الاطباء).