کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضبور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضبور
لغتنامه دهخدا
مضبور. [ م َ ] (ع ص ) جمل مضبور؛ شتر استوارخلقت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مضبر شود.
-
واژههای همآوا
-
مزبور
واژگان مترادف و متضاد
سابقالذکر، مذکور، نامبرده، یاد شده
-
مزبور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) نوشته شده ، اشاره شده .
-
مذبور
لغتنامه دهخدا
مذبور. [ م َ ] (ع ص ) نوشته شده . (آنندراج ). در پیش گفته شده . سرغنه . (ناظم الاطباء). مزبور. مکتوب . نعت مفعولی است از ذبر. رجوع ذبر شود.
-
مزبور
لغتنامه دهخدا
مزبور. [ م َ ] (ع ص ، اِ) نبشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نبشته شده و در پیش ذکر شده و مذکور و در پیش گفته شده . (ناظم الاطباء). نوشته شده . (فرهنگ نظام ). نوشته . مذکور. مکتوب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) نامه . (فرهنگ نظ...
-
مزبور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mazbur ۱. نوشته؛ نوشتهشده.۲. ذکرشده.
-
جستوجو در متن
-
استوارخلقت
لغتنامه دهخدا
استوارخلقت . [ اُ ت ُ خ ِ ق َ ] (ص مرکب ) استوارخلق .مضبور. قُمﱡد. شوغر. کُدﱡر. علسی . عترس . عِتریس : معضل ؛ مرد قوی و استوارخلقت . رجل ٌ ذوضباره ؛ مرد گرداندام استوارخلقت . جمل مضبور؛ شتر استوارخلقت . جمل مضبر؛ شتر استوارخلقت آکنده گوشت . حنزاب ؛ خ...