کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضاض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضاض
لغتنامه دهخدا
مضاض . [ م َ ] (ع ص ) سوزنده . قال العجاج : بعد طول السفر المضاض . (از اقرب الموارد). احتراق . رؤبه گوید: قد ذاق کحالاً من المضاض . (تاج العروس ج 5 ص 87).
-
مضاض
لغتنامه دهخدا
مضاض . [ م ُ] (ع ص ، اِ) بی آمیغ و ناب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).خالص . یقال : فلان من مضاض القوم ؛ ای خالصهم . (از تاج العروس ) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). خالص وبی آمیغ. (ناظم الاطباء). || نام درختی است .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیطا...
-
واژههای همآوا
-
مظاظ
لغتنامه دهخدا
مظاظ. [ م ِ ] (ع مص ) بدی و منازعت کردن با یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). || لازم گرفتن دشمن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط).
-
جستوجو در متن
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن حارث بن مضاض . رجوع به عمرو جرهمی شود.
-
فظیع
لغتنامه دهخدا
فظیع. [ ف َ ] (ع ص ) کار زشت و سخت از حد درگذشته در زشتی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آب شیرین و آب زلال . (منتهی الارب ). آب گوارا و گویند آب زلال و ضد آن مضاض است . (از اقرب الموارد).
-
نابت
لغتنامه دهخدا
نابت . [ ب ِ ] (اِخ ) وی ازفرزندان اسماعیل بن ابراهیم خلیل است . و این بیت عامربن حارث بن مضاض اشارتی به نام او دارد : و کنا ولاةالبیت من بعد نابت بعز فما یحظی لدیناالمکاثر.(از بلوغ الارب ج 1 ص 230).
-
نضاض
لغتنامه دهخدا
نضاض . [ ن ُ ] (ع اِ) برگزیده ٔ قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خالص از فرزندان مرد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). مضاض .(متن اللغة). || ج ِ نضاضة به معنی آخرین فرزندان مرد است . (از متن اللغة). رجوع به نضاضة شود.
-
عمرو جرهمی
لغتنامه دهخدا
عمرو جرهمی . [ ع َ رِ ج ُ هَُ ] (اِخ ) ابن حارث بن مضاض جرهمی . از ملوک قحطان در حجاز در عصر جاهلیت . وی پس از خارج شدن پدرش از مکه بر آنجا دست یافت و اندک زمانی حکومت کرد و در همین شهر درگذشت . (از الاعلام زرکلی از التیجان ص 211، و معجم الشعراء مرزب...
-
مصاص
لغتنامه دهخدا
مصاص . [ م ُ ] (ع اِ) خالص از هر چیزی . واحد و جمع در وی یکسان است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: هو مصاص قومه و هم مصاص الاقوام . (ناظم الاطباء). خالص . (مهذب الاسماء). خالص هر چیزی ، و آن با ضاد به صورت مضاض نیز آید. (از نشوءاللغة ص 139). |...
-
ناب
لغتنامه دهخدا
ناب . (ص ) خالص . (جهانگیری ) (نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (معیار جمالی ). بی غش . (اسدی ). بی آمیزش . (اوبهی ). مُضاض . (منتهی الارب ). بی بار. غیرمخلوط. ناممزوج . بی آمیغ. ناآلوده : بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی و یا چون برکشیده تیغ پیش ...