کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضارع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اخباری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اِخبار) [عربی. فارسی] (ادبی) 'exbāri مربوط به اِخبار: مضارع اخباری.
-
تَوَفَّيْتَنِي
فرهنگ واژگان قرآن
مرا میراندی (چون بعد از لمّا آمده مضارع معنی شده است)
-
رَأَيْتُمُوهُ
فرهنگ واژگان قرآن
آن را ديديد (براي واقعيت حتمي مضارع معني مي شود)
-
رَأَيْتَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
آن را ديدي (براي واقعيت حتمي مضارع معني مي شود)
-
irregular verb
فعل بیقاعده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] فعلی که بن ماضی آن با قاعدۀ مشخصی از بن مضارع ساخته نمیشود
-
پیما
فرهنگ نامها
(تلفظ: peymā) (بن مضارعِ پیمودن) ، پیمودن؛ راه رونده ، طی کننده.
-
خروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اخروش، اخرش، خرش› xoruš ۱. بانگ؛ فریاد.۲. (بن مضارعِ خروشیدن) = خروشیدن
-
فرغار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farqār ۱. مرطوب؛ تر؛ خیس.۲. (بن مضارعِ فرغاردن) = فرغاریدن
-
لَا يُفَتَّرُ
فرهنگ واژگان قرآن
تخفیف داده نمی شود (کلمه يفتر مضارع مجهول از مصدر تفتير است که به معناي تخفيف و کم کردن است )
-
يُحَلَّوْنَ
فرهنگ واژگان قرآن
آراسته مي شوند (مضارع مجهول از باب تفعيل است و مصدر آن تحليه است و تحليه به معناي خودآرايي است )
-
دونی
واژهنامه آزاد
واژه ای است لری در حالت امر به معنی ایا می دانی است در حالت مضارع به معنی می دانی است
-
ﺑ
فرهنگ فارسی عمید
(جزء پیشین فعل) be(o) ۱. به اول بن مضارع اضافه میشود و فعل امر میسازد: بُرو، بِگو.۲. نشانۀ مضارع التزامی: بروم، بگویم.۳. (پیشوند) به اول اسم اضافه میشود و صفت و قید میسازد: بسامان، بهحق.
-
مضارعت
لغتنامه دهخدا
مضارعت . [ م ُ رَ / رِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) مانا شدن و مشابهت : و مضارع را ازبهر آن مضارع خوانند که در تربیع و تقدیم اوتاد به هزج مانند است و مضارعت ، مشابهت و مقابلت است . (المعجم چ 1 ص 54).
-
شنو
لغتنامه دهخدا
شنو. [ ش َ / ش ِ ن َ / نُو ] (اِمص ) شنوش . اسم مصدر و ماده ٔ مضارع شنیدن . (از یادداشت مؤلف ).
-
گار
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) gār به آخر بن ماضی یا مضارع بعضی از فعلها میپیوندد و صفت میسازد: آفریدگار، آمرزگار، پروردگار، کردگار، آموزگار، سازگار، طلبگار.